فهم جلال آلاحمد از غرب، سیاستزده بود
خواندنی ها
بزرگنمايي:
ایرانیان جهان - مردم سالاری /متن پیش رو در مردم سالاری منتشر شده و انتشار آن به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست
یازدهم آذرماه، زادروز جلال آل احمد است. جلال آل احمد (1302-1348)، روشنفکری صمیمی، شجاع، متعهد، عاصی و شورشی علیه هر گونه ظلم و جور، پرشور و فداکار و یکی از برجسته ترین و اثرگذارترین نویسندگان و روشنفکران ایرانی در دهه 1340 شمسی، و نیز از جمله کسانی است که از پاره ای آموزههای فردید و به تبع وی از اندیشههای هایدگر، لیکن بدون درک مبانی فلسفی آنها، تأثیر پذیرفته است.
زندگی او دو دوره داشت. دوره جوانی که از نظر سیاسی به مارکسیسم و گروههای چپ همچون حزب توده گرایش داشت و دوره دوم، بعد از شکست سیاسی و سفر به مکه به نوشتن سفرنامهاش «خسی در میقات» نه فقط از افکار و اندیشههای گذشتهاش فاصله میگیرد، بلکه آنها را طرد و مردود اعلام میکند. جلال آل احمد در دهه پایانی زندگی خود کتاب غربزدگی را به رشته تحریر درمیآورد که تا همین امروز هم بر سر آن بحث و گفتگویی بیپایان است. بسیاری جلال را به واسطه همین کتاب «غرب ستیز» معرفی میکنند و آن را با غرب ستیزی بخشی از حاکمیت جمهوری اسلامی پیوند میزنند. اما به راستی جلال غرب ستیز بوده یا به دنبال فهم عمیقتری از غرب این کتاب را به رشته تحریر درآورده است؟ آیا میتوان آل احمد را در دسته سنتگرایانی همچون سید قطب دانست که همه چیز را به واسطه غربی بودن نفی میکردهاند؟ این سوالها را از دکتر « بیژن عبدالکریمی » استاد فلسفه پرسیدیم. آقای عبدالکریمی معتقد است منظور جلال هر چه که بوده، در حد یک بیانیه سیاسی تقلیل پیدا کرده و نمیتواند یک نظریه فلسفی باشد، همچنین برخورد با این نوشته هم در سطوح سیاسی خلاصه میشود.
چرا کتاب غرب زدگی مهم است؟
آل احمد را، به اعتبار دوره دوم زندگی فکری و اجتماعی، میتوان یکی از شخصیتهایی دانست که، به واسطه تأثیرپذیریاش از فردید، در گسترش گفتمان نقادانه هایدگر به غرب و مدرنیته در جامعه ایران، بسیار دخیل و اثرگذار بوده است. با آل احمد و کتاب غربزدگی، برخلاف نسل اول منورالفکران ایرانی، گفتمان و نسل تازهای از روشنفکران ایرانی پدید آمد که بر نقد غرب و مدرنیته و بر اصالت، هویت، و سنت تاریخی خویش تاکید میکردند.
بسیاری از روشنفکران و حتی برخی از روحانیون سیاسی و چهرههای برجستهای همچون علی شریعتی و نیز بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، آشکار و پنهان، از گفتمان حاکم بر کتاب آل احمد تأثیر پذیرفتهاند. گفتمانی که حدود سه دهه، از سال 1341 تا آخرین سالهای دهه 1370 شمسی، گفتمان غالب بر فضای فکری ایرانیان بود. توجه کنید که در همین سالها، به خصوص پس از پایان جنگجهانی دوم و دهه 1960 ، جریانات انتقادی نیرومندی به مدرنیته غربی، در میان متفکران اروپایی شکل گرفته بود که از اندیشه های نیچه و هایدگر و نقدهای ریشه ای و بنیادین آنها نسبت به اصول و مبانی مدرنیته متأثر بودند. کتاب غربزدگی آل احمد در چنین فضای گفتمانی جهانی به منظور نوعی مقابله با فرآیند نوسازی و مدرنیزاسیون حکومتی به تحریر درآمد. به عبارت دیگر، در دهه های 40 و 50، شاهد نوعی هماهنگی تاریخی میان گفتمان انتقادی از غرب در ایران و جریان انتقادی از مدرنیته در خود غرب و نیز در میان پاره ای متفکران و روشنفکران جهان سومی هستیم، بی آنکه این سخن به این معنا باشد که آل احمد از اصول و مبانی نظری و فلسفی جریان انتقادی غربی به مدرنیته آگاه بوده است.
آل احمد غربزدگی را در 1341 به چاپ رساند. این کتاب از همان بدو انتشار مورد استقبال بسیاری از روشنفکران قرار گرفت.
دلایل این استقبال چه بود؟
به اعتقاد اینجانب، دلایل این استقبال را، صرف نظر از شرایط بحرانی تاریخی و تمدنی در کشورمان، باید در شرایط سیاسی و اجتماعی دوران حکومت پهلوی جست وجو کرد. کاملاً می توان پذیرفت که پس از مواجهه جامعه سنتی ایران با تمدن جدید غرب، بسیاری از بنیان های نظری و فرهنگی عالَمیت سنتی و تاریخی ما شروع به لرزیدن
کرد و برج و باروهای ستبر باورها و اعتقادات سنتی فرهنگ و جامعه ما بر سر ما ویران شد.
و پس از دوره ای که با بهت، سرگشتگی، و حتی خودباختگی دربرابر ارزش های فرهنگی دوران جدید همراه بود، بسیاری به خود آمده و کوشیدند تا با مقاومت در برابر نفوذ هر چه وسیعتر مدرنیته غربی و سیطره مطلق و یک جانبه آن بر فرهنگ و هویت جامعه ما، به یک هویت تازه تاریخی بر اساس ارز شها، اصالت، و هویت دینی و ملی خودمان بپردازند. این جهت گیری نتیجه کاملاً طبیعی بحران تاریخی و تمدنی ما بود. علاوه بر اینکه شرایط خاص سیاسی و اجتماعی در دوران حکومت پهلوی به این گفتمان شدت بخشید. به بیان ساده تر، گفتمان غربزدگی عکس العمل و مقاومتی بود در برابر اتخاذ سیاستهای مدرنیزاسیون دولتی که رضاشاه و پس از او محمدرضا پهلوی از طریق سلسله اصلاحاتی تحت عنوان انقلاب سفید پیش گرفته بودند. جالب توجه است که امروز نیز، اگر حضور گفتمان غربزدگی در میان خیل انبوه روشنفکران و نسلهای جدید بسیار کمرنگ و وجود هر گونه ارزش و اصالت در سنت تاریخی ایرانی-اسلامی انکار میشود، باز هم حاصل نوعی عکسالعمل و مقاومت در برابر شرایط سیاسی موجود و اتخاذ سیاست های اعمال فشار از بالا به پایین از جانب قدرت سیاسی حاکم بر کشور است. همین عکس العملی بودن و تبدیل مسائل فرهنگی به مسائل سیاسی و ایدئولوژیک و عدم مواجهه فلسفی با مسائل تاریخی حکایتگر پارهای از مهمترین شاخصههای وضیت تفکر ما ایرانیان در دوره معاصر است.
آل آحمد از غرب زدگی چه میفهمید و چه چیز را مراد میکرد؟ ریشه های آن را چه میدانست و چه راهحل یا راه حلهایی را برای مواجهه با عارضه یا بیماری غرب زدگی ارائه می داد؟ آیا اندیشه های وی به ما ایرانیان در فهم موقعیت تاریخی خود و خروج از بحران هایمان یاری کرد و افق روشنی را در برابر دیدگان مان گشود یا برعکس؟
بهتر است بحث را از این پرسش آغاز کنیم که اساساً شرق و غرب از نظر آل احمد به چه معناست؟ خود وی صراحتاً اظهار می دارد که شرق و غرب دو مفهوم جغرافیایی نیست و برای او دو مفهوم اقتصادی است. غرب، یعنی ممالک سیر و شرق یعنی ممالک گرسنه
بر اساس این تلقی از غرب و شرق، غرب زدگی از نظر آل احمد به چه معناست؟
وی غرب زدگی را به معانی متعدد و به هم پیوستهای به کار میبرد . نخستین، مهم ترین و بنیادیترین معنای غربزدگی از نظر آل احمد وابستگی به ماشین است. غرب زدگی، مشخصه دورانی از تاریخ ما است که هنوز به ماشین دست نیافتهایم و رمز سازمان آن و ساختمان آن را نمیدانیم. در این سیاق، بحث آل احمد از غرب زدگی به معنای وابسته است. و نیز تعبیر ماشین را میتوان تکنولوژی فهم کرد. لذا بنیادیترین توصیف یک جامعه غربزده از نظر او وابستگی تکنولوژیکی به غرب است. و همین وابستگی است که دومین وصف جامعه غربزده یعنی دنبالهروی سیاسی و اقتصادی از قدرتهای سیاسی و اقتصادی غربی را سبب میشود. از نظر آل احمد وابستگی تکنولوژیک به غرب و به تبع آن وابستگی اقتصادی و سیاسی به لحاظ فرهنگی موجب از دست رفتن شخصیت فرهنگی و تاریخی ما شده است. از نظر آل احمد، خود همین از دست رفتن شخصیت فرهنگی و تاریخی موجبات انکار سنت و پشت پا زدن به آن و لذا عدم اصالت و بی ریشگی تاریخی و در حیات اجتماعی منتهی به پذیرش بردگی و عبودیت در قبال جوامع غربی میشود. جلال معتقد است ما همیشه غربیان را با انگها، انگاره، و ملاکهای خود می سنجیدیم اما در دوره جدید برعکس شده و خود را براساس انگارهها و ملاکهای آنان ارزیابی میکنیم.
چرا معتقد هستید که نگاه آل احمد به مساله غربزدگی سیاسی است؟
در کتاب، مفهوم غرب زدگی گاه تا سرحد فرنگی مآبی، فکلیسم و قرتی بازی تنزل یافته، نمادها و نشان ههای بسیار بارز و آشکار غرب زدگی مدرن با خود غرب زدگی یکی گرفته می شود. آنجا که جلال میگوید: «آدم غربزده قرتی است. زن صفت است. حتی گاه زیر ابرو برمی دارد.» آل احمد حتی برای اثبات غربزدگی از آمار رشد مصرف محصولات آرایشی در ایران کمک میگیرد.
ریشه های غرب زدگی کجاست و به نظر آل احمد این بیماری را در چه علل و عواملی باید جست؟
به نظر می رسد که وی طرح و ایده مشخصی ندارد، جز اینکه ما مدنیت و شهرنشینی و تمدن شهری نداشته ایم، به همین دلیل در مواجهه با ماشین (تکنولوژی)، ساختارهای اجتماعی مان با ظهور ماشین نامتناسب و ناهماهنگ شد. نکته دیگر هم تهاجم اقوام بیانگرد به سرزمین ما و دیگری بیثباتی سیاسی حکومت هایمان است. او میگوید: «هربار که خانهای ساختیم تا به کنگرهاش برسیم، قومی گرسنه و تازنده از شمال شرقی در رسید. و از نظر او «هر که آمد عمارتی نو ساخت و برای همین تداوم شهرنشینی به وجود نیامد. و بنای تمدن نیمه شهری ما، بنایی نیست که یکی پِی ریخته باشد و دیگری بالا آورده باشد و سومی زینتش کرده باشد و چهارمی گستردهاش... دیگر اینکه از نظر وی ما طبیعتی خشک و هوایی بسیار خشن داشتهایم. لذا به مدنیت و تمدن بزرگ شهرنشینی دست نیافتیم.
راه حل و درمان غربزدگی را در چه میداند؟
آل احمد در پی یافتن راه حلی برای درمان همه آن اموری است که وی از غرب زدگی مراد میکند. میتوان گفت از نظر وی، بیماری غرب زدگی، یک راه حل اساسی و بنیادین دارد و آن غلبه بر هراس از ماشین و ساخت آن، یعنی در یک عبارت، نیل به قدرت تکنولوژیک است. از نظر آل احمد، شیوه حل مسئله غرب زدگی بسیار روشن است: ما باید، بر رعب و هراس از ماشین غلبه کنیم.
آل احمد، به درستی معتقد است ما در مواجهه با عالَم تکنولوژیک مدرن البته در بیانی بسیار کلی سه راه بیشتر نداریم: 1. نفی عالَم مدرن و در خود فرو رفتن؛ 2. تسلیم تکنولوژی و مصرفی شدن (غرب زدگی)؛ 3. راه سومی که همان ساخت ماشین است. اما معتقد است که نباید در بند ماشین ماند، چون ماشین وسیله است و هدف نیست.
منتها درک آل احمد از سنت، درکی سیاسی بود. یعنی سنت را به منزله منبعی برای مبارزه و مقاومت در برابر غرب سیاسی (استعمار و حکومت زمان خود) می فهمید. نحوه رجوع آل احمد به سنت و نمونههایی که برای نشان دادن اهمیت سنت می آورد، این امر را به خوبی نشان میدهد.
مثلا در کجا؟
آل احمد روحانیت را آخرین سنگر دفاع در مقابل غرب زدگی میدانست. برخی از عبارات غرب زدگی، به خوبی نشانگر تلاش آل احمد برای کشیدن روحانیت به صحنه سیاسی است. از نظر آل احمد میرزای شیرازی با یک فتوای ساده تومار امتیاز تنباکو (به کمپانی انگلیسی رژی) را درنوشت و نشان داد که روحانیت چه پایگاهی است.
از آنجا که آل احمد سنت را تکیهگاهی برای مقاومت سیاسی در برابر غرب سیاسی و حکومت میفهمید بر عناصری چون شهید و شهادت در سنت تکیه میکرد. آل احمد از سکوت رضایت آمیز کسانی چون میرداماد وعلامه مجلسی در برابر عمله ظلم و جور، تنها به خاطر اینکه حاکمان صفوی به تبلیغ تشیع میکوشیدند و اینچنین به خدمت دربار صفوی درآمدند و جعل حدیث کردند مینالد و معتقد است که ریشه غرب زدگی ما در همینجاست.
کتاب غربزدگی فریادی از روی دردمندی و آرزومندی بود، بی آنکه درد یا درمان را به نحوی روشن برای ما آشکار سازد. لیکن، این فریاد دردمندانه و آرزومندانه در تاریخ اجتماعی دوره معاصر ما بسیار مؤثر افتاده است.
کتاب غربزدگی آل احمد تبلور و منعکس کننده بسیاری از گرایش های گوناگون آشکار و پنهان بخش وسیعی از روشنفکران غیرحکومتی در دهه های 1340 و 1350 بود که به وابستگی سیاسی و اقتصادی ایران به قدرتهای استعمارگر غربی و نیز روند مدرنیزاسیون دولتی حکومت پهلوی و همچنین به ناهنجاریهای حاصل از این روند، به شدت معترض بودند و خواهان نوعی بازاندیشی فرهنگی و نیل به یک هویت تاریخی نوین بودند. کتاب غرب زدگی را می توان بیانیهای رسمی علیه حکومت پهلوی دانست.
که احتمالا دنباله همان نگرش ضدغربی در سطح جهان به شمار میآمد و البته لزوما فلسفی هم نبود.
مقایسه فضای فکری و گفتمان آل احمد با گفتمان های رایج جریانات روشنفکری در روزگار ما نکته بسیار مهمی را آشکار میسازد. تحت تأثیر فضای مبارزات ضداستعماری دهه 1960 و ظهور آثاری چون «گفتاری در باب استعمار» از «امه سه زر»، «دوزخیان روی زمین» اثر «فرانتس فانون»، حتی خود روشنفکران غربی از این فضا دور نبودند. چهرههایی چون ژان پل سارتر و برتراند راسل به غارت و استعمار دولتهای غربی و کشتار ملل مستعمره شدیداً منتقد بودند. بخش اعظم انتقادات آل احمد به روشنفکران و «حرف آخر» وی در کتاب در خدمت و خیانت روشنفکران عبارت از این است که آنان در محیط و فضای کشورهای «متروپل» میاندیشند و میکوشند به تطبیق محیطهای بومی ومسائل آن با محیطهای متروپل و مسائل آن بپردازند. لیکن، بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، در روزگار کنونی، یعنی در فضای پست مدرن، مفاهیمی چون استعمار و امپریالیسم و گفتمانهای ضداستعماری و ضدامپریالیستی در میان روشنفکران بسیار رنگ باخته است، تا آنجا که حتی بسیاری از روشنفکران کشورهای توسعه نایافته دولت های جوامع امریکا و اروپا را دیگر نه به عنوان دول و جوامعی استعمارگر که به منزله فرشته نجات تلقی میکنند که میتوانند کشوری چون عراق را از دست خشونت ودیکتاتوری نظامهای یکسره پلیسی و امنیتی چون حکومت صدام حسین یا کشوری چون افغانستان را از فقر و بدبختی و توسعه نایافتگی برهانند.
این یعنی معنای «متروپل» برای روشنفکر ما تغییر کرده است.
در روزگار ما، بسیاری از روشنفکران به سهولت آماده اند برای نیل به شرایط زیستی بهتر به کشورهای متروپل مهاجرت و مسئولیتهای خویش را نسبت به سرنوشت جوامع استعمارزده و استثمارشده فراموش کنند. در دوران تاریخی ما، برخلاف روزگار آل احمد، ندای جریان عمده روشنفکران را دیگر نمی توان فریاد اعتراضی نسبت به فاصله عظیم و ظاهراً پرناشدنی میان کشورهای شمال و جنوب تلقی کرد . در این میان، حتی گرایشات سوسیالیستی و عدالت طلبانه روشنفکرانی چون آ لاحمد، در روزگار ما بسیار کم رنگ شده است.
ولی به قدرت تکنولوژی به درستی اشاره کرده...
در نحوه مواجهه آل احمد با غرب نقش کانونی تکنولوژی مهم است. آلاحمد به درستی دریافته بود تا زمانی که ما به قدرت تکنولوژیک و قدرت ساخت ماشین نایل نشویم، کماکان غرب زده مطابق با تلقی وی، یعنی وابسته و پیرو سیاست و اقتصاد غرب باقی خواهیم ماند. این تأکید ایجابی بر اهمیت قدرت تکنولوژیک، به منزله یک نیروی تاریخی بنیادین در دوره جدید، امری است که بعد از گذشت نیم قرن از زمان نوشته شدن کتاب، هنوز در میان روشنفکران و صاحب نظران ما کم تر دیده میشود. حتی متفکرانی چون فردید، یک سویه و از منظری پست مدرن صرفاً به نقد سیطره تکنولوژی و تفکر تکنولوژیک پرداختند، بی آنکه این دریافت تاریخی را داشته باشند که در روزگار کنونی اگر جامعهای به قدرت تکنولوژیک دست نیابد، از صحنه تاریخ به حاشیه رانده خواهد شد. هنوز، بعد از ورود به قرن بیست و یکم، در میان ما ایرانیان عزیمتی ملی برای نیل به قدرت تکنولوژیک شکل نگرفته است و تأکید ایجابی آل احمد بر نقش اساسی و تعیین کننده قدرت تکنولوژیک در جهان معاصر میتوانست نقطه عزیمت شایستهای برای شکل گیری این عزم و اراده ملی باشد. اما افسوس که روشنفکران ما همواره بیشتر به حوزه سیاست و جابه جایی قدرت چشم دوخته اند تا فهم نیروهای تاریخی که فراتر از حوزه سیاست، تعیین کننده مقدرات اجتماعی جوامع هستند. البته آل احمد نیز، همچون اکثر قریب به اتفاق متفکران و روشنفکران و صاحب نظران ما پرسش بنیادینی را، در ارتباط با نیل به قدرت تکنولوژیک، نااندیشیده و بی پاسخ
رها کرد.
یعنی جوامع توسعه نیافتهای مثل جامعه ما چگونه میتوانند به قدرت تکنولوژیک دست یابند؟
گفتیم که غر بزدگی آل احمد فریادی دردمندانه و پژواک صدای اعتراض جامعه و بسیاری از روشنفکران ما به روند مدرنیزاسیون دولتی و ناهنجاریهای حاصل از آن بود. اما به علت نا اندیشیده ماندن بسیاری از پرسشهای بنیادی در ارتباط با نحوه مواجهه ما با تمدن جدید غرب، این فریاد دردمندانه زمینههای فهم نادرستی از غرب و جهان مدرن را برای ما نیز به ارمغان آورده است. همچنین، به نظر می رسد که برای خود آل احمد نیز روشن نیست که غرب زدگی را باید ظهور نابسامانیها، علت نابسامانی ها، یا معلول نابسامانی ها برشمرد. وی ایده روشنی درباره غرب زدگی ندارد و به نظر می رسد او هر آنچه را به آن معترض بود، به نحو نااندیشیده ای تحت لوای غرب زدگی قرار می دهد. البته انتقاد شدید آل احمد به قرتی بازی و فرنگی مآبی دوره حکومت پهلوی کاملا قابل فهم است. آل احمد هم، مثل بسیاری از روشنفکران و نیز توده ها، تفکراتش به شدت با شرایط سیاسی و اجتماعی اش پیوند داشته است. مسئله آل احمد را باید حتی المقدور بر اساس درد خودش، و درد زمانه اش فهمید و ما، تا آن جا که ممکن است، حق نداریم کتاب غرب زدگی را بر اساس درد خود و دردهای زمانه مان فهم و تفسیر کنیم.
و شما تصور میکنید که آل احمد دچار سادهاندیشی شده است...
به سبب همین عدم درک عمیق فلسفی از مدرنیته و تحولات ژرف و بنیادینی که در نحوه هستی انسان ها در سراسر جهان، از جمله در هستی تاریخی خود ما صورت گرفته است، آل احمد نیز، همچون بسیاری، در مواجهه با مدرنیته و چیزی که غربزدگی می نامد، دچار نوعی ساده اندیشی بسیار کودکانه میشود . در بخشی از کتاب آل احمد سادهاندیشانه تصور می کند واقعاً راه شکستن طلسم غرب زدگی و درمان این بیماری را عرضه کرده است. او راه حلی برای درمان همه آن اموری که به منزله غرب زدگی مراد می کند یک راه حل اساسی و بنیادین را پیشنهاد میکند و آن غلبه بر رعب و هراس از ماشین و ساخت آن، یعنی، نیل به قدرت تکنولوژیک است.
یعنی صرف اراده بر ساخت ماشین و تصاحب تکنولوژی، تکنولوژی را در اختیار ما قرار نخواهد داد.
آل احمد ریشه همه دردها را در سیاست و اقتصاد جست وجو می کند . برای همین، نمی تواند به فهمی فلسفی و دریافتی ریشهای تر و بنیادی تر از مسائل نزدیک شود. هما نگونه که تحلیل و ریشه یابی آل احمد از پدیدار غرب زدگی نشان می دهد، کاملاً آشکار است که وی غرب زدگی را عمدتاً در گفتمانی سیاسی و به منزله امری سیاسی می فهمید که دارای نتایج و پیامدهای اقتصادی و فرهنگی نیز هست. بر اساس این تلقی و با توجه به گرایش های چپ مارکسیستی آل احمد، غرب مساوی است با «استعمار» و این به خوبی نشانگر درک سیاسی او از مفاهیم غرب و غرب زدگی است .
به سبب همین فهم سیاست زده آل احمد است که وی هرگز به فهم سنت تاریخی و منطق درونی تمدن غرب و مدرنیته نایل نشد. غرب از یک سنت تاریخی، یعنی سنت تاریخی متافیزیکی و منطقی درونی برخوردار است که بدون فهم آن، هرگونه مواجهه ما با این تمدن و مدرنیته را سطحی و ناکارآمد خواهد بود. آل احمد سادهاندیشانه تصور می کرد صرفاً بر اساس یک عزمیت سیاسی یا ایجاد تغییر در ساخت سیاسی (تو بخوان ساخت حکومت) میتوان به سهولت به ماشین و تکنولوژی دست یافت و دیگر دنباله رو سیاست و اقتصاد غرب نبود.
آل احمد هرگز به این نکته متفطن نشد که دنباله روی از سیاست و اقتصاد غرب صرفاً ناشی از فساد سیاسی یا فقدان عزیمت سیاسی حکومت هایی چون قاجار یا پهلوی نیست، بلکه حاصل ساختارهای اجتماعی ما، سازمان اجتماعی کار در میان ما و عدم درک ما از منابع قدرت مدرن است که خود ریشه در سنت تاریخی ما و سازوکار شبکه پیچیدهای از عوامل اجتماعی و تاریخی دارند و هرگونه مواجهه ساده اندیشانه و تقلیل گرایانه، جوامعی همچون ما را در مواجهه با مسائلمان، از جمله عدم نیل به تکنولوژی و منابع قدرت مدرن فلج میسازد.
تجربه تاریخی انقلاب نشان داد که هرچند ساخت سیاسی تغییر یافت و هرچند عزم عظیمی برای غلبه بر غرب زدگی و عدم پیروی از ساختار های جهانی در ما شکل گرفت، به علت فقدان نظام اندیشگی مناسب و ساختارهای اجتماعی لازم، این هدف از توفیق کم تری برخوردار بود. با این وصف، حتی پس از گذشت چند دهه از پیروزی سیاسی انقلاب، هنوز روشنفکران سیاست زده ما پاسخ همه مسائل را در حوزه سیاست و تغییر در ساختار سیاسی می جویند. این نقد، به هیچ وجه به معنای دعوت به بی توجهی به حوزه سیاست نیست، بلکه متضمن به زیر سؤال بردن هرگونه تلقی ساده اندیشانه و تقلیل گرایانه ای است که از غرب و مدرنیته درکی صرفاً سیاسی دارد و حوزه سیاست را تعیین کننده ترین امر در حل مسائل اجتماعی و تاریخی ما در دوره معاصر تلقی می کند. ما هنوز به تجربه تاریخی، این آگاهی را نیافتهایم که که هیچ گونه راه حل تقلیل گرایانه سیاسی نمی تواند ما را در نیل به توسعه و قدرت تکنولوژیک یاری کند و ما به ترکیبی از عوامل و سازوکارهای بسیار پیچیده و هم زمانِ نیروهای گوناگون سیاسی، اقتصادی، و فرهنگی نیاز داریم.
لینک کوتاه:
https://www.iranianejahan.ir/Fa/News/204460/