سوزنبان، مذاکره و زلزله
دوشنبه 9 تير 1399 - 10:16:40
|
|
ایرانیان جهان - سوزنبان، مذاکره و زلزله سایز متن الف الف لینک کوتاه در کلیبرد کپی شد! http://akhr.ir/6502041 ٧٥٤ ٠ اعتماد / متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و انتشار آن در آخرین خبر به معنای تایید تمام یا بخشی از آن نیست محسن رنانی/ مصاحبه من با عنوان «آینده ایران و چهار زلزله» درباره اینکه انتخابات ریاستجمهوری 1400 پایان یک دهه چالش، تنش و تلاش برای استخوان ترکاندن جمهوری اسلامی است در روزنامه شرق 25 خرداد 99 منتشر شد. در این مصاحبه گفتهام که ما یک دهه بسیار مهم را (از 1388 تا 1400) پشت سر گذاشتهایم که با دو زلزله آغاز شده و با دو زلزله پایان مییابد و کل این دهه «دهه تحولخواهی» بوده است. یعنی اگر دهه 67 تا 76 را دهه «بازگشت و بهبودخواهی» بنامیم؛ دهه 76 تا 88 را دهه «بازنگری و اصلاحطلبی» بنامیم، دهه 88 تا 1400 دهه «بازسازی و تحولخواهی» بوده است، یعنی نظام سیاسی ما در سالهای پس از جنگ، مراحل دگرگونی یا تکامل سیستمی (بهبود - اصلاح - تحول) را به صورت طبیعی و پشت سر هم و خیلی شتابان طی کرده و اکنون بهطور طبیعی دههای که از 1400 شروع میشود، دهه «نوسازی و افقگشایی» است. گرچه تحولات 3 دهه قبل هیچ کدام به تکامل خود نرسیدند و در میانه راه ناتمام ماندند اما دهه افقگشایی ناتمام نخواهد ماند یعنی نمیتواند ناتمام بماند، یعنی افقگشایی هم «الزاما» شروع و هم «کامل» میشود. بهبودخواهی «الزاما» باید بعد از جنگ شروع میشد وگرنه نظام نوپای اسلامی نمیتوانست هویت و قابلیت یک نظام سیاسی مرسوم مدرن را به نمایش بگذارد و به داخل و خارج نشان دهد که از پس مدیریت یک کشور در دنیای مدرن برمیآید. اما بخشی از سیستم که قدرت داشت ولی شناخت درستی از دنیای مدرن نداشت، کمکم که پیامدهای بهبودخواهی آشکار شد، وحشت کرد و فشار آورد تا دوره بهبودخواهی هاشمی، ناتمام متوقف شود. اصلاحطلبی در 76 میتوانست شروع نشود، یعنی نظام آن اندازه اقتدار داشت که اگر بخواهد، نگذارد شروع شود اما تشتت در ائتلاف حاکم، باعث شد که جامعه از این فرصت بهره ببرد و با انتخاب خود کشور را وارد فاز «اصلاحطلبی» کند. اصلاحطلبی، تصادفی شروع شد نه «الزامی» بنابراین وقتی شروع شد، الزامی به تکمیل آن نبود و میتوانستند مانع تکمیل و تکامل آن شوند و شدند. تحولخواهی 88 هم میتوانست شروع نشود و وقتی هم شد، دیدیم که نگذاشتند تکمیل شود و تکامل یابد. اما «افقگشایی» را نه میشود مانع شروعش شد و نه پس از شروع میشود مانع تکمیل و تکامل آن شد. افقگشایی یک انتخاب «همه یا هیچ» است، قسمت بردار نیست. در دهههای پیشین اگر تغییرات شکست میخورد، مرحله بعدیای وجود داشت. از جنگ به بهبود، از بهبود به اصلاح، از اصلاح به تحول و از تحول به افقگشایی، میتوانستیم عبور کنیم. اما بعد از افقگشایی چیزی نیست و جایی نیست که برویم، درهمریزی و انهدام است. پس وقتی یک سیستم وارد مرحله افقگشایی شد، گزینه دیگری ندارد فقط یک گزینه دارد و آن هم تکمیل و تکامل افقگشایی است وگرنه باید تن به درهمریزی و ویرانی بدهد. الان ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند یعنی اقتصاد و جامعه و سیاست و کرونا همگی دست به دست هم دادهاند تا تو این آخرین قرصنانهایی که از چاه نفت درآوردهای را به غفلت نخوری و فقط و فقط صرف زنده ماندنت بکنی و بعد برای داشتن چیزی بیش از زنده ماندن «باید» الگوی زیست خودت را تغییر بدهی و این میشود همان افقگشایی. یعنی باید اولویتهای زندگیات و دغدغههایت را تغییر دهی، الگوی تغذیه و تحرک و گفتار و شغلت را تغییر بدهی و تغییرات دیگری را نیز اگر به آن تن ندهی دیگر قلب و کلیه و کبدت همراهی نخواهند کرد و ناگهان روزی در یک فشار جسمی یا روحی که قرار خواهی گرفت، بدنت تشنج میکند و تمام. تمام حرف من در آن مصاحبه این است که تحولات خوب و بد دهه قبل همه چیز را برای یک افقگشایی و نوسازی در نظام سیاسی آماده کرده است و این افقگشایی با انتخابات 1400 رخ خواهد داد و البته هیچ فرقی نمیکند که نتیجه انتخابات 1400 چه باشد. آن انتخابات، خواه بسته و بیشور برگزار شود و از آن یک محافظهکار (اصولگرا، نظامی، ولایتمدار و ...) بر سرقدرت بیاید یا یک انتخابات آزاد و بسیار پرشور و قطبی شده برگزار شود و از آن یک تحولخواه (اصلاحطلب، میانهرو، تودهگرا، روشنفکر و ...) به قدرت برسد، نتیجه یکی خواهد بود: قطار اقتصاد و سیاست در ایران به انتهای ریل خود رسیده است و سوزنبان هرکس میخواهد باشد «باید» دسته سوزن را بچرخاند وگرنه قطار از ریل خارج خواهد شد و پس از آن نمیدانیم چه رخ خواهد داد. پس هر کس بیاید سوزن را میچرخاند یعنی «جرات نمیکند نچرخاند» چون میداند با نچرخاندن سوزن چه سرانجامی برای قطار رقم میزند. این سوزن میچرخد و این قطار مسیرش را عوض میکند خواه یک نظامی بیاید، خواه یک روشنفکر، خواه یک ولایتمدار و ...؛ مگر اینکه این سوزنبان «تصمیم قاطع گرفته باشد» که قطار به ته دره برود و چون چنین سوزنبان جگرآوری در میان نخبگان سیاسی کشور سراغ ندارم (فقط در مورد آقای احمدینژاد شک دارم!) مطمئن هستم که هر کس بیاید دسته سوزن را میچرخاند و عصر جدیدی در جمهوری اسلامی آغاز خواهد شد. اکنون فقط دعوا سر این است که افتخار این چرخاندن دسته سوزن، نصیب چه کسی یا چه جناحی شود. الان مسابقه بر سر این است. یعنی هیچ کس در اینکه سوزن باید بچرخد، شکی ندارد فقط هر کس میگوید من بهتر میتوانم سوزن را بچرخانم. به نظرم از اکنون تا انتخابات، بهترین شعار اصلاحطلبانه و تحولخواهانه و روشنفکرانه این است: «گر تو بهتر میزنی بستان بزن». آه آه که چه سال دلانگیزی در پیش داریم! فقط آدم دلش میخواهد این انتقال بینظیر و دلپذیر تاریخی در ایران که با گردش قرن هجری از 14 به 15 و انتقال قدرت تمدنی از «غربِ غرب» به «شرقِ شرق» همراه است و در زمانهای که ویروس مبارک کرونا به عنوان «ستون پنجم توسعه» در حال ایجاد تحول همه عرصههاست، انتقالی آرام و کمهزینه و کمتنش باشد. پس اصلا نگران این نباشیم که اگر فلان و فلان بیایند ایران، سوریه میشود یا لیبی میشود یا عراق میشود یا مصر میشود یا ونزوئلا میشود. نه، ایران «نمیتواند» هیچ کدام از آنها بشود، چه ترامپ بماند چه نماند، چه نظامیان بیایند چه نیایند؛ به نظرم امروز تنها و تنها باید امیدوار باشیم که دولت در سال جاری بتواند اقتصاد را به خوبی مدیریت کند که با انهدام بورس یا انفجار بازارهای دیگر همراه نشود و با آرامش به سال بعد برود و تکتک ما هم بکوشیم این نسل نوخواسته و پرانرژی و افقآفرین را با گفتوگو و محبت و همدلی و همزبانی مجاب کنیم که اندکی صبوری کنند و در این کوتاه زمان باقیمانده تا افقگشایی دست به اعتراضات خونین و شورشهای کور نزنند تا کشور به سلامت از این مرحله عبور کند. به گمان من امروز بزرگترین کار سیاسی این است که هر کس دستش میرسد، بکوشد یک جوان بیکار را شاغل کند حتی اگر زیان کند، حتی اگر شغل کاذب درست کند، حتی اگر از جیب حقوق بدهد، حتی اگر با ناکارآمدی تولید کند. من از سال 88 به بعد همواره به دانشجویانم میگفتم اکنون موثرترین کار سیاسی، درس خواندن جدی و عمیق، خواندن زبان انگلیسی و آشنایی با فرصتهای دنیای مدرن است و به نظرم آن نسل، کار خودش را تا حد زیادی به خوبی انجام داده است. اکنون نوبت مدعیان نسل پیشین است که یا در ساخت شرایط امروز دخیل بودهاند یا از این شرایط بهرهها بردهاند و ثروت و سرمایه و اعتباری انباشتهاند. اگر هنوز تعهدی در آنها هست، همه باید تواناییها و دارایی خود را به میانه آورند و در کار ایجاد امید در کشور به کار گیرند و اکنون جدیترین چشمه تولید امید، ایجاد اشتغال است. نذر کنید اشتغال تولید کنید؛ خمستان را برای اشتغال جوانان صرف کنید؛ دستگاههای اتوماتیک را در کارخانه بخوابانید و به جایش از نیروی کار دستی استفاده کنید و به جای روضه و جشن تولد، جشن افتتاح مشاغل خانگی برای جوانانتان راه بیندازید. اصلا به امید دولت ننشینیم، خودمان باید کاری بکنیم. در کوچه و محلهمان کمیته اشتغال جوانان راه بیندازیم و جوانان محله را درگیر این کمیتهها کنیم و سرمایههای کوچک را روی هم بریزیم و ایدههای جوانان را جدی بگیریم و برای تحقق آنها سرمایهگذاری کنیم. همین ارتباطات و گفتوگوها و جمعشدنها، امید میآفریند حتی اگر شغلی هم ایجاد نشود. در مصاحبه روزنامه شرق، چند نکته از گفتههای من حذف شده بود که یکی از آنها را که برایم اهمیت دارد اینجا بازمیگویم. من در سال 1387 در نامهای به مقامات عالی کشور که در مقدمه کتاب «اقتصادی سیاسی مناقشه اتمی» آمده است، گفتهام اکنون که اوباما گفته است من آماده مذاکره با ایرانم (یعنی وقتی که هنوز بوش رییسجمهور امریکا بود و اوباما قرار بود در انتخابات 2008 با هم حزبی او، جان مک کین، رقابت کند) بهترین گزینه این است که ایران مذاکره را پیش از انتخابات با اوباما آغاز کند. گفتم این یک فرصت استثنایی است که اگر از دست برود و اوباما سرکار بیاید به دلایلی که در کتاب گفتهام، اوباما از طریق نهادهای جهانی و انواع تحریم ما را به گوشه رینگ میبرد و امتیازها خواهد ستاند (آن زمان مقامات ما گمان میکردند که اگر جمهوریخواهان شکست بخورند، خطر تحریم رفع میشود و دموکراتها نیز خطر جدی نخواهند بود). آنجا گفتهام اکنون ما در وضعیت فتح خرمشهریم، در نقطه اقتدار، مبادا فرصت مذاکره را از دست بدهیم. ولی متاسفانه مقامات ما آن فرصت را سوزاندند و برای 12 سال کشور ما را درگیر تحریمهای استخوانسوز کردند. اکنون نیز همان را میگویم. ایران امروز در وضعیت فتح خرمشهر است. همه دهنکجیها را به امریکا کرده و امریکا با تمام قوا ایران را تحریم کرده ولی هیچ کدام از پیشبینیهای امریکا در مورد ایران محقق نشده و ایران همچنان سرافراز و پرقدرت ایستاده است. این البته یک پیروزی است اما «دیر نمیپاید». تا در اوج این پیروزی هستیم و تا امریکای ترامپ درگیر مشکلات کرونا و اعتراضات رنگین پوستان است و اکنون که ترامپ از هر نظر تحت فشار است، بهترین فرصت برای مذاکره است. مبادا گمان کنیم ترامپ در انتخابات بعدی شکست خواهد خورد و مذاکره را به بعد از انتخابات امریکا موکول کنیم و سرنوشت یک جامعه را به یک احتمال موهوم گره بزنیم. شک نکنیم که مذاکره با ترامپ تضعیف شده امروز، بهتر از مذاکره با جو بایدن پیروز خواهد بود. دموکراتها، اگر بیایند، در بهترین حالت به برجام برخواهند گشت و البته با تاخیر چند ماهه یا بیشتر. اما در این فاصله ایران فرصتهای زیادی را از دست خواهد داد؛ تازه اگر ثبات سیاسی و اقتصادی داخلی از دست نرود. با تجربه فتح خرمشهر و با تجربه قبلی با اوباما، این بزرگترین خطای نظام سیاسی و بزرگترین فرصتسوزی برای ملت ایران خواهد بود که در شرایط بحرانی کنونی که اقتصاد ما با آن روبهروست و با جمعیت عظیم جوان بیکاری که هر لحظه آماده انفجار است، مذاکراتی که امروز میتوانیم با عزت انجام بدهیم را به امید شکست ترامپ به تعویق بیندازیم. دقت کنیم، امروز بزرگترین برگ بازی ما «خود مذاکره کردن» است. در حالی که فردا مذاکره باید روی موضوعات مورد مناقشه باشد. امروز نقطه طلایی است که هر دو طرف از مذاکره، منفعت سنگین میبرند بنابراین میتوان یک مذاکره برد- برد را رقم زد. ولی تفاوتش این است که منفعت امریکا یک «منفعت روانی» است در حالی که منفعت ما واقعی است و با نان مردم و آینده جوانان سروکار دارد و برعکس، هزینه پذیرش مذاکره برای ما فقط چند شب فشار روانی است که بر مقامات ما میآید (بعید است از میان جامعه کسی از مذاکره ناخرسند باشد) و بعد میتوان مذاکره را سالها طولش داد تا شرایط عوض شود و البته یک سیاستمدار میهندوست هرگاه لازم باشد از آبروی خودش برای عبور کشور از بحرانها مایه خواهد گذاشت. چنین باد.
http://www.ilandnews.ir/fa/News/161751/سوزنبان،-مذاکره-و-زلزله
|