روسیه؛ ابرقدرت جهانی یا طبل توخالی؟
چهارشنبه 18 فروردين 1400 - 23:45:37
|
|
ایرانیان جهان - اعتماد /متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و انتشار آن به معنای تایید تمام یا بخشی از آن نیست و صرفا برای آشنایی مخاطبان با تحلیل رسانه ها و اندیشکده های غربی است اندیشکده «نیوزلاین» در گزارشی به توان نظامی مسکو پرداخته و مینویسد: روسیه نمیتواند از نظر نظامی با سایر قدرتهای جهان رقابت کند اما میتواند به عنوان یک مداخلهگر همیشگی، منافع آنان را به خطر بیندازد. استراتژی مسکو تسلط بر رقبا- خصوصا ایالات متحده- نیست بلکه قصد دارد با اعمال فشارهای دیپلماتیک، اقتصادی، نظامی و سیاسی تعادل را بر هم بزند. روسیه از اواخر دهه 90 میلادی به تدریج اقدام به استقرار نیروهای نظامی خود در خارج از مرزها کرد و از سال 2014 به بعد روند آن را شدت بخشید. روسها اکنون در سوریه، جمهوری اوستیای جنوبی، جمهوری آبخازستان، قرهباغکوهستانی، منطقه فرادنیستر، اوکراین، ونزوئلا، جمهوری آفریقای مرکزی، لیبی، مصر و سودان به صورت دایمی یا موقت حضور نظامی دارند. با این حال هنوز هم از نظر انجام عملیات نظامی خارجی توانایی رقابت با چین، امریکا یا فرانسه را ندارد. البته این به معنای آن نیست که اعزامهای نظامی روسیه به خارج از مرزها بیاثر بوده یا تنها کاربرد استراتژیک دارد بلکه نشاندهنده بازی فوقالعاده خوب این کشور بدون داشتن امکانات لازم است؛ آنها به نحوی از منابع محدودشان نهایت استفاده را میبرند تا به منافع استراتژیکشان دست پیدا کنند و در عین حال مخل منافع امریکا باشند. استراتژی مسکو تسلط بر رقبای خود- به خصوص ایالات متحده- نیست بلکه قصد دارد با اعمال فشارهای دیپلماتیک، اقتصادی، نظامی و سیاسی تعادل را بر هم بزند. اگر ایالات متحده و متحدانش به روسیه اجازه دهند این روند را بدون هیچ مانعی پیش ببرد این کشور قطعا نیروهای خود را در دیگر مناطق بحرانزده دنیا مستقر کرده و منافع خود را در جهت جلوگیری از دستیابی ایالات متحده به اهداف خویش تنظیم میکند. روسیه پیشتر نیز از این استراتژی استفاده کرده بود از جمله در مواردی چون اطمینان از عدم پیشروی ناتو به منطقه قفقاز و جمهوریهای سابق اتحادیه جماهیر شوروی، حمایت از رژیمهای حاکم بر سوریه و ونزوئلا و حمایت روزافزون از آن دسته از دولتهای آفریقایی که نسبت به ایالات متحده بدبین هستند. مسکو همچنین به دنبال این است که از تحریمهای امریکا به عنوان وسیلهای برای اعمال فشار بر اتحادهای کنونی یا بالقوه این کشور استفاده کند؛ به این ترتیب که با فروش سیستمهای تسلیحاتی به دیگر کشورها، امریکا را در موقعیت ناخوشایندی قرار دهد و آن را مجبور کند دست به تحریم متحدان خود بزند. هدف روسها این است که مانعی همیشگی در سیاست امریکا ایجاد کرده و روابط آن با دیگر کشورها را مختل کند. در سال 2014 باراک اوباما، رییسجمهور وقت امریکا، روسیه را یک قدرت منطقهای توصیف کرد که «اقدامات آن در اوکراین بیش از آنکه بیانگر قدرتشان باشد نشاندهنده ضعف آنهاست.» چنین وصفی هم میتواند درست باشدو هم نادرست. درست است که ظرفیت اقتصادی و نظامی روسیه نسبت به دوران شوروی رو به زوال رفته اما اکنون به هیچوجه نباید آن را ضعیف دانست چراکه ولادیمیر پوتین، رییسجمهور این کشور در استفاده از تمامی منابع موجود به نفع خود توانایی ویژهای دارد.کرملین با اعزام نیروهای خود به درگیریهای مختلف، ایالات متحده و دیگر کشورها را وادار میکند با او به عنوان یکی از بازیگران مهم رفتار کنند و به این ترتیب از انزوای خود در جهان، آنطورکه امریکا آرزو دارد، جلوگیری کند. این ارزیابی بر رویکرد استقرار نظامی در خارج از مرزها متمرکز است که روسیه از آن به عنوان بخشی از استراتژی اصلی خود استفاده میکند. درحال حاضر این مساله مهمی محسوب میشود چراکه دولت دونالد ترامپ، رییسجمهور پیشین امریکا و مشکلات سیاسی داخلی آن باعث شده جایگاه بینالمللی واشنگتن تا حد زیادی متزلزل شود و این همان نقطه ضعفی است که روسیه تلاش دارد از آن سود ببرد. ایالات متحده باید درک بهتری از استراتژی روسیه داشته باشد و حرکات بعدی خود را براساس آن تنظیم کند در غیر این صورت از سوی جوامع بینالمللی بیش از پیش مطرود شده و مسکو جایگاه کنونی خود را مستحکمتر خواهد کرد. ارتش روسیه به مراتب کوچکتر از ارتش امریکاست و قدرت کمتری نسبت به آن دارد. به رغم اینکه روسیه ادعا میکند 900 هزار زن و مرد را در همه شاخههای ارتش به کار گرفته اما ارتش این کشور از زمان جنگ با گرجستان در سال 2008 دستخوش برخی اصلاحات اساسی شده که هدف از آن کوچکسازی و مدرن کردن ارتش و تبدیل آن از انبوهی از سربازان وظیفه به تعداد قابل کنترلی سرباز حرفهای باسابقه بوده است. آنها بهرغم صنعت تسلیحاتی گسترده خود هنوز درگیر کمبود سیستمهای مهمی مانند هواپیماهای حملونقل نظامی و توسعه و بهکارگیری سیستمهای تسلیحاتی جدیدتر هستند. اگرچه ایجاد پایگاههای نظامی- صنعتی همیشه اولویت اصلی دولت پوتین بوده است اما به دلیل عدم سرمایهگذاری و تمرکز بر ایجاد پایگاههای صنعتی پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نتوانست در این زمینه پیشرفت چندانی داشته باشد.یک نمونه از این موارد نیاز این کشور به ساخت حوضچههای خشک(محلی برای ساخت و تعمیرکشتی) جدید برای کشتیهای نظامی بزرگ بوده است چراکه کشتیسازیهای اصلی شوروی در اوکراین واقع شده بودند. تولید سیستمهای دیگری نظیر تانکهای جدید تی-14 آرماتا و تی- 15 آیافوی نیز به دلیل کمبود ظرفیت صنعتی، بودجه و توانایی سازمانی کافی برای به کارگیری آنها در ارتش کند شده است. با همه اینها ارتش پوتین بهرغم تمامی نواقص خود ثابت کرده که به ویژه درکشورهای نزدیک به خود توانایی انجام عملیاتهای تسلیحاتی موثر را دارد. آنها همچنین برای مقابله با چالشهای جنگی قرن بیستویکم به اصلاح و پیکربندی مجدد سیستمهای عملیاتی و فرماندهی خود روی آوردهاند. جنگ کوتاهمدت سال 2008 با گرجستان،کمبودهای ارتش روسیه را به وضوح نشان داد: فقدان اطلاعات قابل استناد و کاربردی، عدم دسترسی به ساختارهای فرماندهی قدرتمند و خلأهای جدی در بحث فرماندهی و نظارت. اصلاحاتی که پس از این جنگ ایجاد شد، سعی در جبران این مسائل داشت. روسیه با تقلید از الگوهای ایالات متحده تلاش کرده است کمیت ارتش خود را کاهش داده و بیشتر بر کیفیت آن تمرکز کند. ارتشی که قادر باشد طیف گستردهای از عملیات از درگیریهای کمشدت گرفته تا جنگهای متعارف کامل را انجام دهد. اما با وجود تمامی این اصلاحات، دسترسی روسیه هنوز محدود است. اندیشکده «رند» اخیرا درگزارشی نوشت:«روسیه بهرغم جایگاه کنونی خود به عنوان یک قدرت نظامی جهانی که به دنبال ظهور مجدد است تنها در نزدیکی مرزهای غربی و در محدوده پدافند هوایی خود قابلیت استقرار نیروهای زمینی را دارد. البته قدرت نظامی روسیه در مرزهای غربی برای اروپای شرقی یک تهدید جدی محسوب میشود اما با افزایش فاصله جغرافیایی، توانایی روسها در بهکارگیری یگانهای نیروی زمینی به شدت کاهش مییابد. توانایی حملونقل و اعزام نیروی محدود، عدم پشتیبانی بینالمللی، نداشتن پایگاههای عملیاتی و توانایی اندک روسها درحفظ نیروهایشان نیز مانع از این میشود که روسیه بتواند به قدرت دوره شوروی خود بازگردد. بنابراین روسها با در نظر گرفتن تمامی این محدودیتها مجبور شدند، خلاقانهتر برخورد کرده و اهداف دوم و سومشان را به دور از مرزهای کشور دنبال کنند تا بلکه به این طریق بتوانند قدرت و نفوذشان را دوباره به دست آورند. آنها یک گروه عملیاتی ترکیبی را در سوریه مستقر کردهاند که تقریبا معادل یک تیپ نظامی است. با این حال عملیاتهای روسیه در سایر نقاط جهان مانند آفریقا، عمدتا مستشاری یا اطلاعاتی، یا فقط در قالب توافقنامههای نمادین بر سر تقسیم پایگاه، یا اعزام نیروهای مزدبگیر به ویژه گروه واگنر بوده است. استراتژی روسیه برای استقرار نیروهای نظامی در خارج از مرزها را میتوان در چندین بخش طبقهبندی کرد: 1- متعارف: استقرار متعارف متشکل از نیروهای روسی است که علنا تحت لوای این کشور در یک ماموریت نظامی فعالیت میکنند؛ مانند اعزام نیرو به آبخازستان، اوستیای جنوبی، منطقه فرادنیستر، قرهباغ کوهستانی و سوریه. 2 متعارف پنهان: برخلاف استقرار کاملا متعارف این نوع استقرار متشکل است از واحدهای جنگی روس شامل گروهان تانکی، توپخانهها و تجهیزات دفاع هوایی که از شبهنظامیان حامی روسیه پشتیبانی میکنند. مسکو پیشتر از این نوع استقرار در اوکراین استفاده کرده که به دلیل مجاورت آن با روسیه امکان حرکت سریع نیروها را در مرز دو کشور فراهم میکند. با این حال طوری القا میکند که گویی اصلا نیرویی در اوکراین مستقر نکرده است. 3- مستشاری: این نوع ماموریتها معمولا شامل اعزام تعداد کمی از پرسنل برای آموزش نیروهای محلی منطقه مورد نظر به منظور افزایش توانایی آنهاست. اغلب این اعزامها با فروش اسلحه همراه است تا به نیروهای محلی نحوه درست استفاده از سیستمهای جدید تسلیحاتی خود را آموزش دهند.(نمونهای از این نوع اعزام را در ونزوئلا شاهد بودیم.) 4- نمادین: در چنین عملیاتهایی استقرار واقعی انجام نمیشود و اگر هم قرار به انجام باشد این استقرار تنها انتقال موقتی نیروها و تجهیزات به کشور مورد مناقشه آن هم به شکل بسیارکوتاهمدت خواهد بود. این نوع اعزام نسبتا رایج تاکنون در مصر، سودان و ونزوئلا مشاهده شده است. این نوع از اعزامها معمولا بر اساس توافقی است که به نیروهای روس اجازه میدهد از پایگاههای از پیش موجود استفاده کنند. چنین توافقی از لحاظ تاکتیکی فایده چندانی ندارد اما از آنجا که نقاط نمایشی بالقوهای برای عملیاتهای آتی روسیه ایجاد میکند، یک منبع نگرانی استراتژیک مهم خواهد بود. 5- غیرمستقیم: این پرکاربردترین ابزار در جعبه ابزار سیاست کرملین است. این روش شامل اعزام مزدورانی مانند گروه واگنر به مناطق جنگی یا مناطق مورد مناقشه است. مزدبگیران واگنر تاکنون در عملیاتهای مختلفی رویت شدهاند از خدمت به عنوان گروههای تهاجمی در لیبی و سوریه گرفته تا آموزش نیروهای محلی در جمهوری آفریقای مرکزی و همینطور حفاظت شخصی از مقامات عالیرتبه و تجهیزات مهم. استراتژی روسیه به این کشور اجازه میدهد فعالیتهای نظامی خود را براساس نیازش در هر کشور تنظیم کند و به این ترتیب بتواند مخفیانه عمل کرده و خطر بزرگتری برای منافع امریکا ایجاد کند. برای مثال در سوریه که مقصد بزرگترین یگان اعزامی روس محسوب میشود هرگز بیش از یک تیپ متشکل از نیروهای عملیات ویژه، متخصصین، پرسنل مستشاری و مولفههای حمایت هوایی و سلاحهای سنگین حضور نداشته است. البته گاهی یک تیپ از مزدبگیران واگنر نیز در سوریه حضور داشتهاند. اعزامهای روسیه به شدت به نیروهای متحد محلی وابستهاند و این نیروها هستند که کار اصلی را در جنگ انجام میدهند. نیروهای روس تنها با ارایه کمکهای اطلاعاتی، لجستیکی، هوایی، اعزام نیروی ویژه و حمایت تسلیحاتی سنگین از نیروهای محلی پشتیبانی میکنند. روسیه تمایلی به مشارکت در فعالیتهای استاندارد «ملتسازی» که بخشی از استراتژی امریکاست، ندارد. البته منابع مالی لازم برای انجام این کار را هم در اختیار ندارد. مسکو از زمان شکست در افغانستان یاد گرفته که هزینه تلاش برای نفوذ بر سیاست داخلی به جای حمایت از ساختارهای فعلی بسیار بالاست. نقش روسیه در مناطق جنگی فعال حمایت از رژیمها و گروههایی است که منافع روسیه را تامین میکنند. روسیه نخستین کشوری نیست که از این مدل حمایت از نیروهای محلی در مناطقی دور از خاک خود استفاده میکند. شاید اولین نمونه از این نوع حمایت نظامی محدود،گروههای داوطلب امریکایی باشند که در دهه 1940 میلادی در چین خدمت کردند.کشورهای دیگر با تواناییهای لجستیکی بسیار محدودتر از روسیه همچنان از این راهبرد استفاده میکنند.کوبا در دهههای 1960 و 1970 میلادی با اعزام مستشار و بالگردهای تهاجمی و جنگنده از گروههای شورشی در منطقه جنوب صحرای بزرگ آفریقا حمایت کرد. آفریقای جنوبی نیز در دوران جنگهای بوش توانست از واحدهای نظامی کوچک که شمارشان گاهی از چند صد نفر هم فراتر نمیرفت به شکل بسیار موثری استفاده کند. در مناطق جنگی که روسیه بهرغم فاصله زیاد با منطقه جغرافیایی خود در آن حضور دارد، اعزام گروهی کوچک اما ماهر و حتی بهکارگیری مجموعه کوچکی از سلاحهای سنگین مثل بالگرد تهاجمی یا جت جنگنده میتواند تاثیر بسیار بزرگی بر وضعیت تاکتیکی بگذارد. لیبی و سوریه مثالهای خوبی برای این مساله محسوب میشود. در هر دوی این کشورها حمایت هوایی روسیه و اعزام گروه کوچکی از نیروهای نظامی کمک شایانی به نیروهای طرفدار مسکو کرد. با این حال درحالی که روسیه میتواند به شکلی اثربخش از متحدان محلی خود حمایت کند و اثربخشی جنگی آنها را بالا ببرد، محدودیتهای لجستیکی مسکو به این کشور اجازه نمیدهد نیروها و تجهیزات اعزامیاش با دشمنی در حد و اندازه این کشور بجنگند. نیروها و تجهیزات اعزامی مسکو طبل توخالی نیستند اما قطعا در مقایسه با توان عملیاتی امریکا و متحدانش در ناتو چندان هم نمیشود رویشان حساب کرد. حتی در مورد توان عملیاتی روسیه علیه کشوری مثل ترکیه نیز تردیدهای جدی وجود دارد. اهداف عملیاتی اهداف روسیه از این عملیات فرا سرزمینی، بخشی از یک راهبرد چندلایه است و مسکو قصد دارد با استفاده از این عملیات به چند هدف به طور همزمان دست پیدا کند. از جمله اهداف اصلی این عملیات تضمین منافع راهبردی روسیه در همسایگیاش و در عین حال تضعیف منافع امریکا در مناطق اطراف است. مدتهاست که منافع نظامی روسیه را جغرافیای این کشور به آن دیکته میکند؛ جغرافیایی که مرز قابل دفاع ندارد و دسترسی آن به بنادرآبهای گرم بسیار محدود است. برای مثال جنگ در اوکراین با هدف تضمین کنترل روسیه بر کریمه، مقر ناوگان روسیه در دریای سیاه و دروازهای به دریای مدیترانه آغاز شد. مداخله در سوریه نیز یکی از اهدافش استمرار حضور پایگاه نظامی روسیه در این کشور بود. این پایگاه به روسیه اجازه میدهد در دو سوی تنگه داردانل حضور نظامی داشته باشد. لازم به ذکر است که پیش از آغاز جنگ سوریه، پایگاه روسیه در این کشور صرفا به عنوان انبار تجهیزات استفاده میشد اما حتی در سیاهترین روزهای فروپاشی شوروی نیز فعال ماند. این مساله اهمیت آن را در تفکر راهبردی روسیه نشان میدهد. روسیه خود را وارد جنگ یا منطقه جنگی میکند و به کشوری تبدیل میشود که برای حل آن منازعه به مشاورهاش نیاز پیدا میکنند. مسکو همچنین به رهبران محلی این امکان را میدهد تا روی حمایت روسیه حساب کنند و این مساله اغلب در تضاد با منافع امریکاست. یکی از نمونههای اخیر آن را در ونزوئلا شاهد بودیم. در جریان اعتراضات ضد دولتی، روسیه دو بمبافکن اتمی را برای مدت کوتاهی به این کشور فرستاد و مستشاران نظامی خود را به ونزوئلا اعزام کرد. از نظر رهبران ونزوئلا این اقدامات روسیه توانست در برابر اقدام نظامی امریکا در حمایت از شورش بازدارندگی لازم را ایجاد کند. البته امریکا احتمالا قصدی هم برای اقدام نظامی نداشت اما این ذهنیت به وجود میآید که روسیه توانسته با ایجاد توازن قوا، نفوذ خود را افزایش دهد و از نفوذ امریکا کم کند. این مساله به قدرتهای نوظهوری مثل چین نیز این پیام را میدهد که باید در محاسبات راهبردی خود، منافع روسیه را نیز در نظر گیرند. چین با وجود پیشبرد منافع خود در آسیای میانه(حیاط خلوت روسیه) تاکنون در قبال مسکو رویکرد همگرایانهای را در پیش گرفته است. علت این مساله تا حدی به نقش مستمر روسیه به عنوان ضامن امنیت آسیای میانه برمیگردد. هدف دوم توسعه نظامی روسیه در سطح جهان، گسترش نفوذ این کشور و منافعش به گسترهای فراتر از مناطق اطراف آن است. این کار به روسیه اجازه میدهد روابط دیپلماتیک و تجاری قویتری داشته باشد چراکه بسیاری ازکشورهای میزبان نیروهای روسی به شکلهای مختلف با منافع روسیه همخوانی دارند. روسیه عمیقا نگران تهدید تندروها و تکفیریهاست و تلاش میکند، اجازه ندهد آنها برای خود پناهگاه امن پیدا کنند.کرملین البته نسبت به گروههای تندرویی که دشمن اصلیشان روسیه نیست، نگرانی چندانی ندارد بلکه سازمانهایی مثل داعش که تلاش میکنند تروریسم تکفیری را در سراسر جهان پخش کنند از نظر روسیه تهدید جدی محسوب میشوند. روسیه همچنان در جمهوریهای قفقاز با ناآرامی دست و پنجه نرم میکند و با تهدید گروههای تندرو و عضوگیری آنها از جمعیت مهاجر و ستمدیده آسیای میانه روبهروست. مقابله با گروههایی مثل داعش و جلوگیری از رشد افراطگرایی در روسیه قطعا به نفع مسکو است. به علاوه حضور روسیه در دیگرکشورها دسترسی مستقیم به منابع راهبردی مثل بوکسیت را تسهیل میکند؛ منابعی که در حالت عادی، به ویژه به دلیل تحریم کشورهای ثالث، چندان برای روسیه قابل دسترس نیستند. حضور نظامی روسیه به ویژه به صورت مستشاری باعث میشود این کشورها روسیه را بازاری برای سامانههای نظامی بدانند. جدای از استخراج منابع، سامانههای نظامی مهمترین مولفه اقتصاد روسیه را تشکیل میدهند. هر چیزی که بتواند تقاضا برای خرید سلاح را بالا ببرد برای منافع راهبردی مسکو مفید است. هدف سوم روسیه استفاده از عملیات فراسرزمینی برای ارتقای توانمندیهای نظامی خود با شناسایی نقاط ضعف در محیط جنگی است. به علاوه عملیات فرامرزی در حد توانمندیهای لجستیکی روسیه به این کشور اجازه میدهد به شکلی اثربخش راههایی را برای تقویت هر چه بیشتر قابلیتهای خود پیدا کند. مثال خوبی برای این مساله، عملیات آدمیرال کوزنتسوف در سوریه در سالهای 2016 و 2017 است که فرصت خوبی را در اختیار مسکو قرار داد تا اثربخشی و محدودیتهای توانایی خود در اعزام نیروی جنگی و انجام عملیات هوایی را بسنجد. این اعزام ایرادات اصلی عملیات دریایی روسیه را نیز نمایان کرد. اعزام کوزنتسوف یکی دیگر از اهداف رژیم روسیه یعنی مصرف افکار عمومی را نشان داد. تصاویر نظامیان روسیه که به سرزمینهای دیگر اعزام شدهاند در اقصا نقاط جهان میجنگند و عملیاتی را انجام میدهند که اسما تنها ابرقدرتها از عهده آن برمیآیند برای تقویت چهره روسیه ابزارتبلیغاتی قدرتمندی محسوب میشود و این بخشی از روایت پوتین است که میخواهد خود را احیاکننده عظمت روسیه معرفی کند. چشمانداز آینده روسیه به گسترش حضور نظامی فراسرزمینی خود ادامه میدهد. با این حال حتی با وجود تلاش این کشور برای تقویت توانمندیهای عملیاتی خود با اقداماتی نظیر ساخت کشتی جنگی آبی و خاکی همچنان توانمندیهای روسیه بسیار محدود است. سالها طول میکشد تا روسیه با مشکلات اقتصادی و صنعتی شدید خود بتواند نیرویی فراتر از یک تیپ بزرگ جنگی را به منطقهای خارج از حوزه استحفاظی خود اعزام کند و آن را در آن منطقه نگه دارد. شاید هم هیچوقت موفق به انجام این کار نشود. با وجود هدف جاهطلبانه روسیه یعنی معرفی خود به عنوان یک قدرت جهانی این کشور به خوبی میداند دادن تعهد بیش از حد تا چه حد میتواند خطرناک باشد و حتی به قیمت از دست رفتن شرکای فعلی تمام شود. این محصول تجربه این کشور از زمان جنگ افغانستان است. به همین دلیل روسیه احتمالا تا جایی که ممکن باشد به نیروهای نیابتی خود اتکا میکند چراکه در صورت نیاز میتوان این مزدوران را به سرعت از منطقه جنگی خارج کرد. در سوریه و اخیرا در موزامبیک شاهد بودیم که چطور گروه واگنر، احتمالا به درخواست کرملین، از صحنه جنگ خارج شد. بهرغم برخی مشکلات اجتنابناپذیر، روسیه از فعالیتهای فرا سرزمینی خود دست نمیکشد چراکه این فعالیتها بخش مهمی از استراتژی کلان کرملین برای بهرهبرداری حداکثری از اهرم فشار و در عین حال استفاده از منابع به مقرون به صرفهترین شکل ممکن هستند. این استراتژی مستقیما امریکا را هدف قرار داده است. روسیه میداند که دیگر مثل قدیم نمیتواند با امریکا بر سر سلطه جهانی رقابت کند اما میتواند جایگاه جهانی واشنگتن به عنوان رهبر دنیا را تضعیف کند و خود را یک قدرت و رقیب بزرگ نشان دهد که قادر است با رقبای بزرگتر از خود مبارزه کند.
http://www.ilandnews.ir/fa/News/237584/روسیه؛-ابرقدرت-جهانی-یا-طبل-توخالی؟
|