پنجشنبه ۱۲ تير ۱۴۰۴
خواندنی ها

سرمقاله دنیای اقتصاد/ شطرنج غبارآلود

سرمقاله دنیای اقتصاد/ شطرنج غبارآلود
ایرانیان جهان - دنیای اقتصاد / «شطرنج غبارآلود» عنوان یادداشت روز در روزنامه دنیای اقتصاد به قلم نوید رئیسی است که می‌توانید آن را در ادامه بخوانید: بسیاری بازپس‌گیری خرمشهر در ...
  بزرگنمايي:

ایرانیان جهان - دنیای اقتصاد / «شطرنج غبارآلود» عنوان یادداشت روز در روزنامه دنیای اقتصاد به قلم نوید رئیسی است که می‌توانید آن را در ادامه بخوانید:
بسیاری بازپس‌گیری خرمشهر در 3 خرداد 1361 را بزرگ‌ترین پیروزی نظامی ایران در جنگ با عراق می‌دانند. اما نبرد میان دو کشور 6سال پس از آن ادامه یافت و در نهایت نیز پایان جنگ، غافل‌گیرانه، در 27 تیر 1367 با تصمیم‌گیری چند روزه در مورد پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت که البته در 29 تیر 1366 صادر شده بود، رقم خورد.
روایت‌های تاریخی نشان می‌دهد یکی از دلایل طولانی شدن جنگ ایران و عراق، غلبه این ذهنیت معطوف به شور و غرور ملی در میان تصمیم‌گیران بود که کشور باید پیش از پذیرش صلح یک پیروزی بزرگ به‌دست آورد تا دست بالا را در مذاکرات سیاسی داشته باشد. در آن زمان، سرمایه اجتماعی به آن اندازه بود که حاکمیت تقریبا در هر تصمیمی از حمایت اجتماعی کافی برخوردار باشد. اما آیا آن شور و غرور ملی و آن سرمایه اجتماعی می‌توانست به‌تنهایی جایگزینی برای توانمندی‌های اقتصادی و نظامی مورد نیاز برای یک پیروزی بزرگ باشد؟ از همه مهم‌تر، آیا چنانچه ایران در عمل به آن پیروزی بزرگ وعده داده‌شده می‌رسید، می‌توانست از آن به‌عنوان ابزاری برای چانه‌زنی بین‌المللی به نفع خود استفاده کند یا آنکه پشتیبانان منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای عراق در آن لحظه خاص برای برهم‌زدن عدم‌توازن، همان‌گونه که برای نمونه پس از فتح فاو یا در جریان جنگ نفتکش‌ها انجام دادند، وارد عمل می‌شدند؟ طبیعتا، هر پاسخی به این پرسش‌ها بر حدس و گمان استوار است؛ اما شاید بتوان از ابزارهای نظری برای تحلیل دقیق‌تر بهره برد. 
بازار
در نظریه بازی، مفهومی کلیدی وجود دارد به نام تهدید غیرمعتبر که برای توضیح ناسازگاری زمانی نگاه ایستا به تصمیم‌های استراتژیک زمان‌مند کاربرد دارد. فرض کنیم کشور «الف» در حال تصمیم‌گیری برای تهاجم به کشور «ب» باشد. این کشور به اعضای پیمان نظامی «ج» اخطار می‌دهد که در صورت حمایت از کشور «ب» با آن کشورها نیز وارد جنگ می‌شود. کنش‌ها و واکنش‌های عقلانی کشورها در این وضعیت استراتژیک چگونه خواهد بود؟ نظریه بازی به ما می‌گوید برای گرفتار نشدن در تله ناسازگاری زمانی لازم است هوشمندانه وضعیت را از انتها به ابتدا تحلیل کنیم. فرض کنیم کشور «الف» به کشور «ب» حمله کرده باشد، کشورهای عضو پیمان «ج» می‌دانند که کشور «الف» نمی‌تواند همزمان با همه آنها درگیر شود. بنابراین، آنها نیز به جنگ وارد می‌شوند. اما این به آن معنی است که در گام اول، ورود به جنگ نمی‌تواند برای کشور «الف»، عقلانی باشد. غیرمعتبر بودن تهدید کشور «الف» در اینجا از این فرض ساده‌کننده ناشی می‌شود که بازی جنگ نهایتا در دو گام پایان می‌یابد. نظریه بازی‌های پویا می‌تواند چارچوب‌های غنی‌تری، مانند شطرنج را نیز در بر گیرد. 
ریشه‌ شطرنج با نام چاتورانگا به معنای «چهار بخش ارتش» (پیاده‌نظام، سواره‌نظام، فیل‌ها و ارابه‌ها) به قرن ششم میلادی در هند بازمی‌گردد و به‌دلیل اتکای شدید آن بر تفکر استراتژیک زمان‌مند یکی از قدیمی‌ترین و در همین حال، قدرتمندترین نمادهایی است که برای توصیف وضعیت‌های ناظر بر تعارض کشورها مانند دیپلماسی و به‌ویژه جنگ استفاده می‌شود. در بازی شطرنج، هر بازیکن در انتخاب هر حرکت نه تنها باید واکنش بازیکن مقابل به این حرکت را پیش‌بینی کند، بلکه ناگزیر باید تصوری از دنباله حرکت‌های احتمالی بعدی، بعدی‌تر و ... خود و حریف داشته باشد. روشن است که یک فرد هیچ‌گاه نمی‌تواند این دامنه وسیع از حرکات و احتمال‌های مرتبط با آن را در ذهن محاسبه کند؛ اما به هر حال، برنده بازی همان بازیکنی است که نه تنها از تدبیر بهتر بهره می‌برد، بلکه از انعطاف کافی برای پذیرش واقعیت‌های موجود و واکنش متناسب با آن برخوردار است. نگاه یک شطرنج‌باز هیچ‌گاه نباید معطوف به گذشته و مهره‌های از دست‌رفته باشد، بلکه او باید بر اساس نگاهی آینده‌نگر به داشته‌های فعلی خود و حریف و گزینه‌های پیش رو بنگرد. واقعیت البته از بازی شطرنج بسیار پیچیده‌تر است.
در شطرنج، دو بازیکن بازی را در یک وضعیت برابر آغاز می‌کنند و حرکت مهره‌ها کاملا قاعده‌مند است؛ مثلا مهره پیاده تنها می‌تواند یک خانه به جلو حرکت کند؛ یا قلعه به عنوان نمادی از استحکامات و زیرساخت‌ها فقط می‌تواند روی خط مستقیم حرکت کند. قواعد حاکم بر بازی شطرنج، ارزشمندی و اهمیت نسبی مهره‌ها را تعیین می‌کنند و به همین دلیل، هر دو بازیکن در هر لحظه اطلاعات کاملی از توازن یا عدم توازن ابزار قدرت خود دارند. در دنیای واقعی اما نه تنها شرایط برابری بین کشورها برقرار نیست، بلکه طرف‌های درگیر اغلب اطلاعات محدودی نسبت به توانمندی‌ها و آسیب‌پذیری‌های زیرساختی، نظامی و امنیتی طرف مقابل و حتی، خود دارند. گرچه این جنس نااطمینانی‌ها با ادامه درگیری و آشکار شدن اطلاعات نهانی تا حدی کاهش می‌یابند، اما عدم‌قطعیت‌ها به‌دلیل اتکای استراتژی‌ها بر نگرش‌ها و انگیزه‌های تصمیم‌گیران کلیدی همچنان حاضر خواهند بود: کدام طرف درگیر چه زمان دست به ریسک‌های بزرگ می‌زند؟ حد آستانه مقاومت یک کشور کجاست؟ دشواری پاسخ به این پرسش‌ها البته با جایگاه بین‌المللی، توان اقتصادی و سرمایه اجتماعی کشورها نیز در هم‌تنیده است. در نهایت اما مهم‌ترین تفاوت واقعیت با بازی آنجاست که هزینه‌ها در تعارضات بین کشورها، واقعی و ملموس هستند. بر خلاف شطرنج که در بدترین شرایط تنها به ثبت یک شکست در کارنامه فرد ختم می‌شود، موضوع اصلی دیپلماسی و جنگ سرنوشت انسان‌هاست. آیا بازخوانی تاریخ جنگ و عراق توانسته است ذهنیت تصمیم‌گیران ایرانی را به سمت تدبیر بیشتر سوق دهد؟
اکنون 23سال از زمانی که سازمان بدنام مجاهدین‌خلق در نشست 23مرداد 1381 در هتل ویلارد واشنگتن فعالیت‌های هسته‌ای ایران را با موضوع صلح و امنیت بین‌الملل مرتبط کرد، می‌گذرد. طی این سال‌ها، تعلیق پرونده هسته‌ای در میانه فراز و فرودهای سیاسی -از بیانیه سعدآباد در 29 مهر 1382 تا قطعنامه‌های 6گانه1696، 1737، 1747، 1803، 1835 و 1929 شورای امنیت در فاصله سال‌های 1385 تا 1389 و از امضای برجام در 23تیر 1394 و صدور قطعنامه 2231 شورای امنیت در 29تیر 1394 در تایید و الزام‌آور کردن آن تا خروج رسمی ایالات متحده از برجام در 18 اردیبهشت 1397- هزینه‌های اقتصادی سنگینی را بر کشور تحمیل کرده است. بالاخره نیز عدم حل‌وفصل سیاسی این پرونده و کارشکنی‌های آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، توجیه‌گر تهاجم اسرائیل و به‌دنبال آن ایالات‌متحده به خاک ایران شد. همان زمان که اسرائیل با سوءاستفاده از 7 اکتبر به مثابه یک پنجره فرصت، توازن پیشین سیاسی-نظامی در سطح منطقه را زیر و زبر می‌کرد، انتظار می‌رفت که دیر یا زود رقیب اصلی خود، ایران را هدف بگیرد؛ همه حرکت‌های پیشین مهره‌ها برای این لحظه تدبیر شده بود. در این میان، انتخاب دونالد ترامپ به ریاست‌جمهوری ایالات‌متحده همان هدیه‌ای بود که نتانیاهو از آسمان طلب می‌کرد؛ او آسوده خاطر شد که در صورت آغاز جنگ، ایالات‌متحده و غرب به‌طور نامحدود از اسرائیل حمایت می‌کنند. از همین رو بود که با آغوش باز نقش اول صحنه را به دونالد ترامپ سپرد و خود صحنه‌گردان شطرنج جنگ با ایران شد. آتش‌بس شکننده کنونی پایان این شطرنج غبارآلود نیست. مقابله با این صحنه مدبرانه چیده‌شده تنها یک راه دارد: تدبیر متقابل.
همان گونه که تضعیف نسبی دوقطبی جامعه ایرانی طی 12روز جنگ با اسرائیل نشان داد که تاثیر پروپاگاندای رسانه‌های خارجی تا چه اندازه محدود است، تلاش برای ساخت روایت‌های رسمی معطوف به پیروزی‌ها‌ و شکست‌های لحظه‌ای نیز نقش پررنگی در انباشت سرمایه اجتماعی ندارد؛ آنچه بسیاری از ایرانیان را طی جنگ 12روزه متحد کرد، تعریف جمعی آنان از منافع ملی و همراستایی این تعریف با نبرد با دشمن بیگانه بود. مسوولیت اجتماعی نخبگان در این بزنگاه تاریخی ایجاب می‌کند که بر خود جنگ تمرکز کنند: آنان باید با ترسیم تصویری روشن از بحران موجود و ریشه‌های شکل‌گیری آن، بر تدبیر خروج از بحران اتفاق کنند. چنانچه این تدبیر با ادراک عمومی از منفعت ملی سازگار باشد، جامعه خود از آن پشتیبانی می‌کند. هر جانی که در برابر مرگ محافظت شود و هر زیرساختی که تخریب نشود، خود یک پیروزی بزرگ است.
***
که هر کو به جنگ اندرآید، نخست
ره بازگشتن ببایدش جست


نظرات شما