ایرانیان جهان

آخرين مطالب

سفر به افغانستان در دوران امارت اسلامی طالبان افغانستان

سفر به افغانستان در دوران امارت اسلامی طالبان
  بزرگنمايي:

ایرانیان جهان - همشهری /متن پیش رو در همشهری منتشر شده و بازنشر آن در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
حامد هادیان/ سال‌هاست که تصمیم داشتم برای ساخت مستند یا گرفتن گزارش از وضع افغانستان به آنجا سفر کنم مثل سوریه، عراق و لبنان. ولی به هزار و یک دلیل عقبش انداختم. این بار ولی 2 ماه پیش و با توجه به جدی‌تر شدن پیشروی‌های طالبان دوباره تصمیم گرفتم که بروم. چند روز بعد پایانه‌ مرزی اسلام‌قلعه افغانستان در مرز زمینی با ایران، توسط طالبان سقوط کرد.
فرانس کاپا یکی از بزرگ‌ترین عکاسان جنگی دنیا کتابی دارد که شرح سفرهایش به مناطقی را که در آن بحران بوده می‌گوید. حتی برای او هم همه‌‌چیز مهیا نبود. ولی کاپا خوش‌شانس بود. من هم فکر می‌کردم خوش‌شانسم. فهمیدم نیستم. هزار جا را برای رفتن به افغانستان پیگیری کردم ولی به نتیجه نرسیدم. هر روزی که می‌گذشت ماجرای افغانستان حادتر می‌شد تا آنجا که بالاخره طالبان به دروازه‌های کابل رسید و اشرف غنی از افغانستان فرار کرد، بعد ماجرای فرار آمریکایی‌ها و انفجار تروریستی پیش آمد. از آن وقت هر روز بیشتر از قبل ‌پیگیری کردم. ولی همه سازمان‌ها که می‌توانستند کمک کنند به‌دلیلی که آن را نمی‌دانم کمکی نکردند. و وقتی که دیگر کامل ناامید شدم، یک شب تا صبح نخوابیدم و تصمیم گرفتم خودم بروم شاید شد.
صبح روز شنبه رفتم به سفارت افغانستان در تهران، آن هم در خیابان پاکستان. یکی از دوستان گفته بود که از آنجا می‌توانی ویزا بگیری. بخش ویزا از باقی بخش‌های سفارت خلوت‌تر بود و کارمندانش هم چای می‌خوردند و درباره آخرین فیلم‌هایی که از کارهای طالبان دیده بودند حرف می‌زدند. کمی که گذشت متوجه حضور من شدند. مرد متصدی گفت ما چیزی صادر نمی‌کنیم. ولی لب مرز انگار صادر می‌کنند و یک شماره به من داد که خودش هم از تلگرام پیدا کرده بود. موقع رفتن پرسیدم اینجا متعلق به دولت قبل است یا طالبان. گفت قبل. خودم از سؤال متناقضم تعجب کردم. پرچم افغانستان و نه طالبان هنوز بالای سر سفارت بود و مردم تمام تلاش‌شان را می‌کردند تا راهی برای پناهندگی به کشورهای خارجی پیدا کنند.
به شماره زنگ زدم و با کسی که از ته چاه حرف می‌زد حرف زدم. گفت مرز دوغارون باز است و بعدش قطع کرد. حالا فقط باید پول جور می‌کردم و راهی می‌شدم. یکی از دوستان زنگ زد که رفتی یا نه؟ گفتم دارم می‌روم. گفت پول لازم نداری؟ گفتم دارم. پول هم جور شد. دیگر چیزی نماند. 2 روز بعد، صبح سوار هواپیمای تهران به مشهد شدم. هواپیمایی که سه ساعتی تأخیر داشت و همین تأخیر باعث شد که به مرز نرسم.
راستش تا وقتی که از مرز رد نشده بودم مطمئن نبودم که می‌شود رد شد یا نه. بیشتر آدم‌هایی که تا قبل از این رد شده بودند هماهنگی‌هایی از قبل کرده بودند ولی من جز یک تلفن و یک‌سری حرف، اطلاعی نداشتم. در مشهد ماشین گرفتم به ایستگاه تاکسی‌های هرات که هم راننده ایرانی داشت و هم هراتی. کمی چرخیدم و گفتم که می‌خواهم به هرات بروم. راننده‌ها گفتند فردا صبح. امروز به مرز نمی‌رسید ساعت 4 مرز را می‌بندند. بعد با یکی از راننده‌های ایرانی نشستیم و حرف زدیم. برخی از آمدن طالبان راضی بودند. اکثر راننده‌ها همین طوربودند. افغانستان پول ویزای آنها را که بلندمدت بود از 500 به 200 دلار رسانده بود. از طرفی مسیری که پر از دزد و رشوه‌گیر بوده امروز به یک مسیر امن تبدیل شده است. هر کس از زاویه خودش نگاه می‌کند. آخر یک راننده پیدا کردم و با هم قرار گذاشتیم که ساعت 5صبح به‌سوی هرات برویم. روزی بود که شب به حرم امام رضا(علیه السلام) رفتم.
آدم گاهی دیر می‌رسد. وقتی به هرات رسیدم مطمئن بودم که دیر رسیدم. با اینکه روز قبلش مردم جلوی فرمانداری تظاهرات کرده بودند و چند نفری کشته و مجروح شدند و چند خبرنگاری هم بازداشت شدند. ولی در کل بحران‌های بزرگ تغییر حاکمیت در افغانستان تمام ‌شده بود و افغانستان وارد مرحله جدیدی از تاریخ خود شده بود. مرحله بحران پس از بحران. در این روزها گروهی می‌گویند طالبان عوض شده گروهی هم می‌گویند نشده. راننده‌ای که ما را از مشهد به هرات برد ‌در روز سقوط هرات آنجا بود. می‌گفت به قشر فقیر جامعه خیلی می‌رسند. با دزدی و فساد برخورد می‌کنند. هوای مردم را هم دارند. بعد یکباره نظرش عوض می‌شد که طالبان اهل سازندگی نیست. از خط راه‌آهن حمایت نکردند یا تمام پاسگاه‌های پلیس را بایکوت کردند و شیشه‌هایش را شکستند و به مردم گفتند هر چه می‌خواهید از در و پنجره آن بردارید یا اینکه اینها چه جوری می‌خواهند بدون تجربه کشور را اداره کنند. راننده راست می‌گفت تناقضاتی را می‌دید که همه آدم‌ها اینجا می‌بینند. آدمی که تناقض می‌بیند چکار می‌کند. منتظر است که کدام گمان‌ها درست در می‌آید. با مردم هرات هم حرف می‌زدی همین حس را داشتیم که همه آنها وسط همین برزخ بودند.
ساعت 5صبح از مشهد راه افتادم، تا ماشین حرکت کند ساعت 6 شد. از بی‌خوابی دیشب تا بیشتر مسیر خواب بودم. راننده هم خوابش گرفته بود خدا را شکرکه تصادف نکردیم. کم‌کم بیدار شدیم و به تایباد و مناطق دیگر رسیدیم. هرقدر بیشتر بیدار می‌شدیم گرد و خاک بیشتر می‌شد و به مرز دوغارون نزدیک‌تر می‌شدیم. هنوز هم مطمئن نبودم که بتوانم از مرز رد شوم. به مرز رسیدیم.
پیاده شدیم. قبل از ورود به سالن گمرک یک‌بار پیاده‌مان کردند و کیف‌هایمان را نگاه کردند. البته نگاه که نبود کیف را پیاده کردیم گفتند سوار کن. این مرز یکی از مرزهایی‌است که افغانستانی‌هایی را که ویزا ندارند و توی ایران بازداشت می‌کنند از همین جا رد می‌کنند. جست‌وجوی وسایل آنها خیلی جدی‌تر بود. کمی جلوتر وارد سالن گمرک شدیم در طرف ایران کسی داخل نبود. در که زدیم یک ستوان بیرون آمد. گفت عوارض خروج را واریز کن و چند دقیقه صبر کن تا واریز به سیستم برسد. بعد مهر خورد و یک سرباز ساکمان را گشت و وارد منطقه بی‌طرف مرز شدیم. به شکل عجیبی چیزی نپرسیدند. یک خیابان بلند را گرفتیم و رفتیم که این طرفش پرچم ایران بود و آن طرف افغانستان. راننده جلوتر رفته بود گفت از کنار کانتینر برو. یک جوان طالب با عینک دودی روی صندلی نشسته بود. به قولی نخستین طالبی که دیدم. خوب فارسی حرف می‌زد. انتظار سؤال جواب داشتم که مثل طرف ایرانی چیزی نپرسید. راهنمایی‌مان کرد به یک ساختمان که برای دادن ثبت ویزا تعبیه شده بود. ساختمانی که در عین نو بودن معلوم بود آشفته است. یک جوان طالب در نخستین اتاقی که درش باز بود پشت میز نشسته بود. نامش ضیاالحق بود. روی موبایلش عکس خودش با سلاح بود. گفتم ویزا می‌خواهم. پاسپورت و یک قطعه عکس و 80دلار خواست. کمی چانه زدم که مقدار ویزا را کم کند کوتاه نیامد گفت که قانون است. 20دلار نسبت به حکومت اشرف غنی کم شده.
 با دمم گردو شکستم. پرسید اهل کجای تهرانی؟ و بعد بردم به یک اتاق دیگر که جوانی دیگر که معلوم بود رئیسش است مدارک را داد. کمی منتظر ماندم که البته برای ثبت ویزا خیلی زیاد نبود. از جوان پرسیدیم شب برمی‌گردی هرات گفت نه تا آخر هفته هستم. این یکی لباس سنتی تنش نبود.
از سالن خارج شدیم و حالا ویزای افغانستان را داشتم که 2ماه برایش جلز و ولز می‌کردم. راننده هم لباس افغانی پوشیده بود و منتظر بود. من هم لباس بلوچی نارنجی تنم بود. گردوغبار بیشتر شده بود. قبل از اینکه اینترنت برود عکس ویزا را توی توییتر و اینستا گذاشتم. عکسی که فکر نمی‌کردم به فاصله چند روز جهانی شود و تمام شبکه‌های خبری و حتی توییتر طالبان هم منتشرش کنند. هر کسی هم یک چیزی نوشته بود. یک شبکه خبری نوشته بود جاسوس ایرانی وارد افغانستان شد. بیشتر نوشتند نخستین خبرنگار ایرانی هستم که ویزای طالبان را گرفتم درحالی‌که روی ویزا نوشته بود نفر 52. از همه خنده‌دار‌تر کانال‌های تلگرام گیلان بودند که نوشتند ورود نخستین خبرنگار رشتی به امارت طالبان.
دوباره سوار ماشین شدیم یک ملای جوان افغان جلوی خروجی ایستاده بود. مثل همه عکس‌هایی که ازشان منتشر می‌شود یک کلاه پشتونی و عینک دودی. ویزاها را چک می‌کرد. راننده گفت چند روز پیش یک زن تنهای ایرانی همراهم بود. با تحکم به من گفت دیگر زن بدون محرم همراه خودت نیاور.
گردوغبار بیشتر شده بود، آن قدر که تقریبا جلو را به فاصله کمی می‌دیدیم. جاده هم خراب بود و ماشین‌ها هم با سرعت می‌آمدند. در همین لحظه یک موتوری که طالب بود با یک عینک جوشکاری و شال دور سرش همه را پشت سر گذاشت. با سرعت باد را می‌شکافت. آن قدر سریع می‌رفت شوک ماندیم. فکر می‌کردم اینکه می‌گویند طالب‌ها با موتورهایشان افغانستان را گرفتند بیراه نبوده است. راننده دوباره شروع کرد از خوبی‌های طالب حرف زدن بعد کمی که گذشت از بدی‌هایشان، هی حرف‌هایش عوض می‌شد.
گفتم صدای ضبط را زیاد کند. تا نزدیک‌های هرات همه ساکت بودند که دوباره از خوبی‌های طالب گفت بعد از بدی‌هایشان. خسته و کوفته بعد از 6 ساعت ماشین سواری به یک خیابان اصلی رسیدیم. کمی پول چنج کردیم. راننده بهمان گفت برای استراحت بروید به چوک(میدان) گلها که کافه هم دارد.
ریکشا سوار شدم. همان موتورهای سه‌چرخه که در هرات پر است. توی بغداد به ریکشاها می‌گفتند توک توک. خیلی زود به چوک یا همان میدان رسیدیم. از همان اول به‌خاطر بی‌اینترنتی و بدن دردش به‌دنبال سیم کارت بودم. یک مغازه پیدا کردم.
صاحب مغازه جوانی با ریش بلند و باهوش بود. تا کارش را شروع کرد درباره طالب حرف زدم. طفره رفت از حرف زدن و گفت که فعلا نظری ندارد باید دید که چکار می‌کنند. نظرش درباره داعش را هم پرسیدم این بار هم طفره رفت. گفت اصلا من چرا باید این چیزها را به تو بگویم. کمی گذشت و یخ‌ها باز شد و گفت باید دید که طالب چکار می‌کند ولی من دین را خرج دنیا نمی‌کنم. بیشتر حرف زدیم تا سیم کارت با شارژ 10 گیگ نصب شد. اسم سیم‌کارت افغان بی‌سیم بود.
از مغازه زدم بیرون و خودم‌ را به یک کافه رساندم تا کمی استراحت کنم. آنجا یکی از هزاره‌های فعال توییتری هرات آمد و گپ زدیم. او هم اعتمادی به طالب نداشت. همان جور که طالب 20 سال است برای رسیدن به این روزها نقشه می‌کشد، مردم هم 20 سال دزدی و بی‌اعتمادی دیدند و به این راحتی به کسی اعتماد نمی‌کنند. بعدش کمی در خیابان چرخیدیم. در همان میدان چند کودک پرچم‌های امارت اسلامی را می‌فروختند. برای یادگاری دو پرچم گرفتم. دستفروش بودند. ممکن بود یک‌ماه پیش پرچم دولت را می‌فروختند. هر پرچم 20 هزار تومان. بعضی چیزها خیلی برای مردم مهم نیست. با دوست توییتری و مرتضی روزنامه‌نگار جام‌جم هم که آمده بود توی شهر کمی گشتیم و بعد به همان جایی رفتیم که دیروز تظاهرات شده بود. یعنی روبه‌روی فرمانداری. مرتضی گفت برویم کمی با طالب‌های جلوی در حرف بزنیم. من گفتم نمی‌آیم. تازه یک عکاس ایرانی را بازداشت کرده بودند. گفتم می‌مانم که اگر شما را گرفتند به دیگران خبر دهم. مرتضی و دوست هزاره جلوی در رفتند و یک دفعه غیب شدند...
ادامه دارد

لینک کوتاه:
https://www.iranianejahan.ir/Fa/News/273836/

نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield
مخاطبان عزیز به اطلاع می رساند: از این پس با های لایت کردن هر واژه ای در متن خبر می توانید از امکان جستجوی آن عبارت یا واژه در ویکی پدیا و نیز آرشیو این پایگاه بهره مند شوید. این امکان برای اولین بار در پایگاه های خبری - تحلیلی گروه رسانه ای آریا برای مخاطبان عزیز ارائه می شود. امیدواریم این تحول نو در جهت دانش افزایی خوانندگان مفید باشد.

ساير مطالب

چین: آمریکا نباید خود را بالاتر از همه بداند

بیش از 7000 هزار نظامی صهیونیست به اختلالات روانی مبتلا شدند

گوگل کارمندان مخالف همکاری با رژیم اسرائیل را اخراج کرد

رئیس جمهور: بخشی از تنش آبی در استان سمنان حل شده است

آخرین وضعیت نهضت ملی مسکن در روستاها مشخص شد

یارانه فروردین دهک چهارم تا نهم واریز شد

شهدا، فرهنگ ایثار و شهادت را در جامعه زنده نگه داشته اند

رشد اقتصادی در دولت سیزدهم به بیش از 6 درصد رسید

برگزاری دوره های آموزشی صنایع دستی نقش مؤثری در ایجاد اشتغال دارد

بخش‌نامه تحقق جهش تولید با مشارکت مردم ابلاغ شده است

بزرگ‌ترین ریسک اقتصاد ایران در سال 1403/ تورم‌های سهمگین در راه است؟

بمب‌افکن آمریکایی B-52 آمریکا در پرواز کم‌ارتفاع

رسانه عبری: حزب‌الله لبنان استفاده از موشک‌های ضد استحکامات را آغاز کرده است

حمله حزب الله به پایگاه صهیونیستی«المالکیه»

زمان حراج بعدی شمش طلا مشخص شد

صادرات تخم مرغ به بیش از 18 هزارتن رسید

دستگاه‌ها نقش خود را در تحقق شعار سال تعریف کنند

سهامداری در پالایشگاه‌های فراسرزمینی با مدل جدید چه مزیتی برای اقتصاد ایران دارد؟

بانک تجارت؛پیشتاز در تسهیلات تکلیفی

ارتقای امنیت بواسطه طرح پرداخت با گوشی به جای کارت بانکی

معاون اول دولت اول احمدی‌نژاد درگذشت/ پرویز داوودی که بود؟

5 وزیر دولت در صفِ اول «اصلاح کابینه» از نگاه محمودزاده /رئیسی با این وزرای ضعیف و ناکارآمد نمی تواند کاری از پیش ببرد

محمود عباس درخواست دولت بایدن در سازمان ملل را رد کرد

رئیس آنروا: اسرائیل غزه را به ویرانه تبدیل کرده است

گروه 7: دارایی‌های روسیه تا زمان جبران خسارت اوکراین مسدود می‌ماند

پیمانکار پنتاگون متهم به شکنجه زندانیان ابوغریب شد

طالبان: خاک افغانستان علیه هیچ کشوری استفاده نخواهد شد

صدور 3.5 میلیون گواهینامه مهارت در 2 سال گذشته

استان اردبیل جزو 10 استان برتر در بهبود فضای کسب و کار می‌شود

رشد اقتصادی ایران به روایت صندوق بین‌المللی پول

بانک‌ها در توسعه بخش درمان استان بوشهر مشارکت کنند

4000 همت برای تحقق نرخ رشد 8 درصدی در اقتصاد کشور نیاز است

انهدام 21 پهپاد ارتش اوکراین در «بلگورود» روسیه

پنتاگون: نمی‌خواهیم تنش در منطقه تشدید شود

تابلوی طلا و سکه یکدست سبز پوش شد؛ دلار در سودای رسیدن به کانال بالاتر

«کارآمدترین» و «ناکارآمدترین» عضو کابینه دولت رئیسی در راستای «حمایت از تولید»

فوری/معاون محمود احمدی نژاد درگذشت +جزئیات

فوری | معاون اول احمدی نژاد درگذشت

توقیف خودروی bmw قاچاق در ساری

خدشه‌دار کردن رشد اقتصادی ایران، هدف دشمنان نظام است

پرویز داوودی از اساتید اقتصادی درگذشت

دشمنان نظام رشد اقتصادی ایران را هدف قرار داده است

کشف 7000 لیتر سوخت قاچاق در بیرجند

معاون اول احمدی نژاد درگذشت

دشمنان نظام رشد اقتصادی ایران را هدف قرار داده‌اند

معاون اول دولت احمدی نژاد درگذشت

پرویز داوودی معاون اول دولت اول احمدی‌نژاد درگذشت

پرویز داوودی درگذشت

تحریم جدید برای ایران؛ فیک یا واقعی؟

رشد اقتصادی نشان دهنده امید ملت ایران به آینده است