ایرانیان جهان - فرهیختگان / «دوستداشتنِ منفورترین رژیم دنیا» عنوان یادداشت روز در روزنامه فرهیختگان به قلم رضا کردلو است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
1- رابرت پریش یکی از آن بچههایی بود که در فیلمها دنبال چارلی چاپلین میدوید و ماهی 7 دلار حقوق میگرفت. کتابی دارد که در آن نوشته سالها در استودیوهای مختلف کار کرد و بعد از مدتها دستیاری تدوین، به تدوینگری رسید. خودش میگوید که از جان فورد که استاد مسلم سینماست، خیلی چیزها یاد گرفت و چند تا از کارهای جان فورد را هم تدوین کرد. میدانیم که جان فورد رکورددار دریافت اسکار در تاریخ این رویداد است؛ او 4 اسکار بهترین کارگردانی گرفته است. رابرت پریش میگوید که سالها گذشت و من برای فیلم «جسم و روح» اسکار گرفتم. رفتم دیدن جان فورد. او روی یک صندلی چرمی نشسته بود. گفت: «رابرت، شنیدم اسکار گرفتی؟» گفتم: «بله قربان». برگشت گفت: «من 4 تا گرفتم. مجسمه اسکارت را میبری دوتا کوچه پایینتر 25 سنت میفروشی و دوتا لیوان قهوه میگیری. رمز ماندگاری، اسکار نیست.»
2- فیلم اعتراض بازیگران مطرح هالیوود به نسلکشی در غزه را که دیدم یاد این خاطره رابرت پریش از جان فورد افتادم. طرف اسکار دارد! عالیترین جایگاهی را که یک سینماگر میتواند به آن برسد، لمس کرده است. اگر قرار بر محرومیت و ممنوعیتی باشد، دامن او را در ینگه دنیا بیشتر خواهد گرفت، چنانچه دامن دانشجویان آمریکایی را گرفت و موجب اخراج و تعلیق صدها نفر از آنها شد. با این همه دست به اعتراض میزند، چرا که متوجه است مسئله دیگر اختلاف سلیقه یا پذیرفتن و نپذیرفتن یک نظام سیاسی نیست! مسئله انسانیت است. این را ستارههای هالیوود فهمیدهاند. راز ماندگاریشان حالا در همراهی با «آزادگی» و «انسانیت» است. ولی دریغ از بسیاری از همصنفان ایرانیشان که به بهانههای گوناگون سکوت پیشه کردهاند.
بازار ![]()
3- سالها پیش، گفتوگویی داشتم با فریدون جیرانی و از لابهلای حرفهایش دنبال طرح سؤال جدیدتر بودم. میخواستم به چالشش بکشم. جملهای طلایی گفت: «چه پارادوکسی میخواهی از من دربیاوری؟! من روشنفکر نیستم که تناقض داشته باشم.» همین را تیتر کردم.
4- این تعریف یک فیلمساز و روزنامهنگار باسابقه از «روشنفکر» ایرانی است. حرفی برای گفتن باقی نمیماند. دیگر لازم نیست توضیح دهیم فیلسوفی که سالها برای کانالهای واتساپیفامیلی در اهمیت ارزش اخلاق مطلب تولید میکرد، بعد از دو سال از ماجرای نسلکشی اخیر غزه و بعد از جنگ علیه کشور خودش، یک گزاره اخلاقی یکخطی هم تولید نکرده است! دیگر جای سؤال نیست که چرا سینماگری که برای گربه مراسم ترحیم میگرفت، کشته و زخمی و مفقود شدن چند هزار نفر را نادیده میگیرد! و معلوم است چرا آنکه از زندگی زن میگفت در قبال بزرگترین زنکُشی عامدانه تاریخ، سکوت کرده است. تناقض، ماهیت روشنفکری ایرانی است. میخواهی روشنفکر باشی، متناقض باش.
5- یکی از جملات رهزن که متأسفانه در باور برخی طرفداران جمهوری اسلامی نیز رخنه کرده، این است که سکوت سینماگر و هنرمند و روشنفکر ایرانی بهخاطر مخالفت با جمهوری اسلامی است و اگر در اینجا جمهوری اسلامی نبود، اینها به کشتار در غزه اعتراض میکردند. این یکی از کلاههایی است که روشنفکر ایرانی روی سر مخاطبانش میگذارد. روشنفکر ایرانی که بخشی از واحد سیاسی اصلاحات در ایران از تقیزاده تا محمد خاتمی است، خود را آنچنان غربی میبیند که «خودِ انسانِ غربی» این همه خودش را متعهد به غرب نمیبیند. این وابستگی فکری، البته تبعاتی هم دارد؛ یکی از آنها، «دیگری» دیدنِ انسانیت است، غیریتسازی با انسانیت و همین میشود که وقتی میبیند نقطه آمالش - غرب - دارد کودک پنجساله را هدشات میزند، گاوگیجه میگیرد! ولی باز دم برنمیآورد. این سکوت کَریه، آن هم در حالیکه در برجستهترین رویدادهای سینمایی جهان فریاد «فلسطین آزاد» بلند است، محصول سالها تلاش برخی از اصلاحطلبان در غیریتسازی از انسانیت است. نتیجه سالها «به ما چه؟» گفتن، به بار نشسته است! و آخر مگر همه این رفتارها محبوبشدن برای غرب نیست! در غرب هم که سقف اعتباری که به فیلمساز ایرانی میدهند همان چند ثانیهای است که بهمن قبادی در نقش گارسن رستوران، برای آل پاچینو دسر بیاورد و برود! جایزههای خارجی هم که حالا از چشم ایرانیها افتاده است. 24 ساعت بیشتر ضریب رسانهای ندارد. جعفر پناهی اگر از یک جشنواره محلی جایزه میگرفت، بسامد رسانهای بیشتری داشت. اما از کن جایزه گرفت و 24 ساعت هم دربارهاش توی رسانههای ایرانی و شبکههای اجتماعی دادار دودور نشد!
6- شاید هم تقصیر مخاطبان ایرانیِ روشنفکر ایرانی است که اساساً با انتظار داشتن از او، او را مهم جلوه میدهند و او به خیال خود فکر میکند در مرکز عالم قرار دارد. این نتیجهگیری را بیشتر به صلاح این متن میدانم که از این پس هرگونه انتظار و توقع از روشنفکر و آکادمی ایرانی را بیخیال شویم و بگذاریم این خوابزدهها را آب غفلت ببرد. دنیا اما راه دیگری میرود. خیابانها در تسخیر آزادگان است و مطرحترین چهرهها در رویدادهای هنری و فرهنگی «مرگ بر ارتش اسرائیل» را سر میدهند. خوشبهحال ما و مردم ما که «امروز دشمن ما، یعنی رژیم صهیونی، منفورترین رژیم دنیا است.»