پنجشنبه ۱۲ تير ۱۴۰۴
خواندنی ها

پژوهشگر فلسطینی: ایران، آخرین سنگر ملت‌های خاورمیانه است

پژوهشگر فلسطینی: ایران، آخرین سنگر ملت‌های خاورمیانه است
ایرانیان جهان - صبح نو /متن پیش رو در صبح نو منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست از زمان تأسیس رژیم صهیونیستی، اشغال فلسطین صرفاً یک اتفاق گذرا در تاریخ منطقه ...
  بزرگنمايي:

ایرانیان جهان - صبح نو /متن پیش رو در صبح نو منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
از زمان تأسیس رژیم صهیونیستی، اشغال فلسطین صرفاً یک اتفاق گذرا در تاریخ منطقه نبود، بلکه پروژه‌ای استراتژیک و بلندمدت بوده که بر پایه توسعه‌طلبی استوار است. این پروژه از متون دینی تحریف‌شده تورات تغذیه می‌کند و منطق زور و تکه‌تکه کردن محیط جغرافیایی پیرامون خود را به‌کار می‌گیرد. شعار «از نیل تا فرات» تنها یک شعار تبلیغاتی در محافل افراطی نیست، بلکه پایه‌ای ساختاری برای هم‌گرایی میان دکترین نظامی، دیپلماسی و سیاست‌های اقتصادی رژیم صهیونیستی از آغاز تاکنون به‌شمار می‌رود.
در سفر پیدایش از کتاب مقدس، آمده که سرزمین‌هایی از «رود مصر تا رود فرات» به نسل ابراهیم داده شده‌اند. این متن، همان‌قدر که دینی است، برای رهبران صهیونیستی یک سند ژئوپلیتیکی محسوب می‌شود. تئودور هرتزل، بنیان‌گذار جنبش صهیونیسم، در خاطرات خود از رویای تشکیل کشوری شامل فلسطین، سینا، مصر، عراق، سوریه و لبنان سخن گفته است. حتی برخی مقامات امروزی اسرائیل، مانند وزیر افراطی «اسموتریچ» در جریان جنگ غزه 2023، آشکارا خواستار الحاق اردن، عربستان، مصر، عراق، سوریه و لبنان به اسرائیل شدند که این خود نشان می‌دهد که رویای توسعه‌طلبانه هنوز زنده است و در استراتژی اسرائیل باقی مانده است.
اما در برابر این پروژه‌ توسعه‌طلبانه، جهان عرب طی بیش از هفت دهه، میان مقاومت و شکست و بین خطابه‌های احساسی و عملکردی سست در نوسان بوده است. ارتش‌های عربی از سال 1948 تا کنون وارد جنگ‌های متعددی برای بازگرداندن عزت و پس گرفتن سرزمین‌های اشغالی شدند اما اغلب ضعیف‌تر و پراکنده‌تر از قبل بیرون آمدند. شکست تحقیرآمیز جنگ 1967 نقطه عطفی بود؛ نه فقط برای از دست دادن سرزمین‌هایی مانند جولان، سینا و کرانه باختری، بلکه چون این شکست، موجب فروپاشی روحی و روانی شد بسیاری از رژیم‌های عربی را وادار به پذیرش موجودیت اسرائیل به‌عنوان یک واقعیت کرد.
در این شرایط، اسرائیل ظاهراً در مسیر تحقق کامل پروژه خود بود؛ با تکیه بر قدرت خودش و ضعف اعراب تا اینکه در سال 1979 با انقلاب اسلامی در ایران، تغییر بنیادینی رخ داد. انقلاب ایران نه‌فقط پایان سلطنت پهلوی، بلکه بازتعریف کامل محور درگیری و معادلات منطقه بود. برای اولین‌بار در دهه‌های اخیر، یک بازیگر منطقه‌ای ظاهر شد که صراحتاً با موجودیت اسرائیل مخالف بود، نه اهل سازش بود و نه مماشات.
ایران قواعد بازی را تغییر داد. این کشور حمایت مستقیم از گروه‌های مقاومت در لبنان و فلسطین را در دستور کار قرار داد، با سوریه وارد اتحاد راهبردی شد و در جنگ‌های میدانی متعدد، عمق استراتژیک پروژه صهیونیستی را در هم شکست. 
اسرائیل نتوانست بیروت را کاملاً اشغال کند، نتوانست غزه را به زانو درآورد، و در نابودی حزب‌الله نیز ناکام ماند. این شکست‌ها، نتیجه‌ مستقیم تغییر موازنه منطقه‌ای به‌واسطه ورود ایران به صحنه بود.
امروز اهمیت ایران، تنها در دفاع از فلسطین خلاصه نمی‌شود، بلکه فراتر رفته و به حفاظت از استقلال ژئوپلیتیکی کل منطقه بدل شده است. در سوریه، ایران بعد از 2012 با پروژه داعش و دیگر گروه‌های تروریستی که مورد حمایت غرب و اسرائیل بودند، مقابله کرد. در عراق، پس از سقوط صدام و تلاش برای تقسیم کشور، ایران نقش کلیدی در تثبیت بغداد ایفا کرد. در لبنان، معادله بازدارندگی را حفظ کرد و مانع از هرگونه تجاوز گسترده شد.
باید این واقعیت را درک کرد که ایران اکنون به آخرین مانع در برابر تحقق کامل پروژه «اسرائیل بزرگ» تبدیل شده است. هرگونه تضعیف ایران یا نفوذ امنیتی در داخل آن، تنها به یک مشکل داخلی ختم نمی‌شود، بلکه به معنای فروپاشی کامل نظام بازدارندگی منطقه‌ای است. و این جوهره مسئله‌ای است که برخی از اعراب حاضر به درکش نیستند.
با وجود تمام حمایت‌های مستقیم و غیرمستقیم ایران از مقاومت در برابر پروژه صهیونیسم، برخی رژیم‌های عربی هنوز ایران را به‌عنوان تهدیدی جایگزین می‌بینند، در حالی‌که با اسرائیل روابط سیاسی، امنیتی و اقتصادی برقرار می‌کنند. این رویکرد، فقط نتیجه‌ کوته‌فکری سیاسی یا فشارهای غربی نیست، بلکه نشانه‌ بحران در درک ماهیت واقعی نبرد وجودی در منطقه است.
اتحاد با رژیم صهیونیستی، چه آشکار باشد چه پنهان، هیچ‌چیز را در واقعیت تغییر نمی‌دهد. زیرا اسرائیل، فارغ از مواضع سیاسی کشورها، همه سرزمین‌های عربی را یا طعمه‌ای برای اشغال می‌داند یا سکویی برای توسعه‌طلبی خود. این را نه‌تنها مقامات اسرائیلی بارها صریحاً اعلام کرده‌اند، بلکه واقعیت‌هایی مانند ترورهای در عمق کشورهای عربی، پرواز آزادانه هواپیماهای اسرائیلی در برخی پایتخت‌های عربی و تبدیل‌شدن بعضی کشورها به گذرگاه‌های حمله به ایران به‌خوبی نشان می‌دهد.
در حالی‌که منطقی بود شاهد شکل‌گیری ابتکارات راهبردی برای حمایت از ایران به‌عنوان خط مقدم مقابله با توسعه‌طلبی صهیونیستی باشیم، شاهد برعکس آن هستیم: عادی‌سازی روابط، فروش تسلیحات، همکاری اطلاعاتی، و حتی فراهم کردن مسیر هوایی برای حمله به داخل ایران. 
این‌ها «گزینه‌های سیاسی» نیستند، بلکه مشارکت مستقیم در بی‌ثبات‌سازی منطقه و خدمت‌رسانی رایگان به پروژه توسعه‌طلبانه صهیونیسم‌اند. اشغال بخش‌هایی از سوریه و پیشروی تا نزدیکی دمشق بعد از سقوط بشار اسد و خروج ایران، یا حتی تهدید کشورهایی مانند پاکستان، نشان‌دهنده وسعت جاه‌طلبی صهیونیستی است که فراتر از خاورمیانه می‌رود.
تضعیف ایران یعنی دادن یک فرصت طلایی به اسرائیل برای بازچینی نقشه سیاسی منطقه طبق دیدگاه مذهبی افراطی‌اش. تصور کنید ایران دیگر از حزب‌الله یا حماس حمایت نکند، یا از درون به‌خاطر تحریم‌ها و جنگ‌های نیابتی فروبپاشد. در چنین حالتی، چه کسی اسرائیل را از تجاوز به لبنان باز می‌دارد؟ چه کسی مانع از سوء استفاده از موقعیت عراق خواهد شد؟ چه کسی توازن را در غزه بازمی‌گرداند؟ هیچ‌کس.
بنابراین سرنوشت ایران امروز به‌طور طبیعى با سرنوشت کل منطقه گره خورده است. امنیت تهران، امنیت دمشق است؛ بقای جمهوری اسلامی به‌معنای بقای معادله بازدارندگی در بیروت و وجود مقاومت در غزه است. از این دیدگاه، اتحاد با ایران نباید به‌عنوان اشتراک منافع موقتی در نظر گرفته شود، بلکه یک ضرورت راهبردی برای بقای منطقه است. 
و باید یادآوری کرد که هر کس که در را به روی رژیم صهیونیستی باز می‌کند، چه با عادی‌سازی روابط، چه با فراهم‌کردن مسیر هوایی، چه حتی با سکوت، نه‌فقط امتیازاتی موقت می‌دهد، بلکه در ویران‌سازی حال و آینده شریک است. چون پروژه صهیونیستی به مرزها و توافقات پایبند نیست؛ تنها چیزی که برایش اهمیت دارد، سلطه کامل است.
ایران، با گفتمان، رفتار و راهبرد خود، اکنون به آخرین دیوار دفاعی در برابر سیلاب توسعه‌طلبی صهیونیستی تبدیل شده است. و تضعیف این دیوار، از هر طرف که باشد، به‌معنای فروپاشی آخرین سنگر برای همه ملت‌های خاورمیانه است. از این رو، موضع منطقی، مسئولانه و ضروری هر کشوری در منطقه چه عربی، چه غیر عربی باید روشن باشد:توقف هرگونه همکاری با رژیم صهیونیستی و حمایت از ثبات و قدرت ایران؛ نه فقط برای ایران، بلکه برای بقا، استقلال و حاکمیت همه.
این نبرد، نبرد «هستی» و موجودیت است، نه صرفاً منافع و آن‌کس که امروز این را درک نکند، فردا درک خواهد کرد.
بازار


نظرات شما